رو تخت دراز کشیدم ، بعدش اشک ریختم . اشک ریختن با گریه کردن فرق داره . به خودم گفتم الان تو پی ام اس هستی ، برای همین حالت بده . بر خلاف سابق افاقه نکرد. اومدن صدام زدن برای آتش بازی اما هیچی نشنیدم . خوابیدم و خوابش رو دیدم که از در اومد تو ، بازم گولمون زده بود و زنده بود . نمرده بود . پیراهن سفید پوشیده بود و مثل همیشه موهای کوتاه داشت .موهاشو مشکی کرده بود و هزار سال جوونتر شده بود. خسته شدم از اینکه بارها توی خواب با شوق و شعف وصف نشدنی باور کنم که اینهمه مدت زنده بوده و مارو گول زده بوده.
اونقدر خون ازم گرفتن که بعد چند روز هنوز به زور نفس میکشم شاید همه اینها بخاطر اینه.