آقای حسین آقا از صمیم قلب برای تو و کنکوری های دیگه دعا میکنم انشاالله خدا پشت وپناهتون باشه
من خوبم
مشکلاتم خیلی زیاده و کوهی شده و گره خورده .اما کم کم ودونه دونه حلش میکنم.مث وقتی موهای بلند به هم گره میخورن برای باز کردنشون از پایینترین نقطه شروع میکنیم و دونه دونه بازشون میکنیم.
من خوب میشم.
روابطم با پدرم بهتره.البته که بعد از هر بار قهرش و مدتی دوری٬همیشه روابط بهتر میشه و این منو از نزدیک شدن میترسونه.تیمسار هم متوجه شده که من از یه حدی جلوتر نمیام. چقدر بده امیدوارم یه راه حل برای این مسئله پیدا کنم چون عمر همه ما کوتاهه و پدر ومادر سرمایه های همیشگی نیستن.متاسفانه.
من بابا رو دوست دارم با همه اینها. بابام هر روز پیرتر میشه و من نمیخوام افسوسش رو بخورم.شدنیه اصلا؟
------------------------------------------------------
بعداً نبشت:
یه اعترافی.....در حال حاضر پدر مادرم رو بیشتر از خدا دوست دارم...این گناهه؟ خدا بخاطر این منو مجازات میکنه؟
یه اعترافی..... از خدا بیشتر میترسم تا عاشقش باشم.....یا دوسش داشته باشم.....میگن بعضیا خدا رو بخاطر بهشتش میخوان اما من از اون هم بدتر......من از جهنمش میترسم!