-
بدترش اینه که زور بزنی خونواده ت نفهمن و چاره ای نیس و ناراحتیشون برات خیلی سخته
پنجشنبه 6 خرداد 1395 12:40
من اگه هر وقت گنده اومدم که این درد برام اونقدرا سخت نیس ، صد بار غلط کردم ! ز ر مفت زدم !
-
جوونی
چهارشنبه 5 خرداد 1395 19:34
نوجوون بودم آرزوم بود موتور داشته باشم قرار بود تا ۱۸ سالگی حتما یه موتور خوشگل داشته باشم....... چه آرزوهای جوونی داشتم......... چقد عوض شدم!
-
ساعت شب
چهارشنبه 5 خرداد 1395 01:57
آیا این سرگشتگی را با خود به گور می بریم?
-
خطاب به بعضی عزیزان مجازی
چهارشنبه 5 خرداد 1395 01:31
ظاهرا دل شکستن هنر می باشد
-
بدون شرح
سهشنبه 4 خرداد 1395 20:04
-
سوال از دکتر امیر
دوشنبه 3 خرداد 1395 22:36
-
نیستی
دوشنبه 3 خرداد 1395 15:29
-
وقتی خودت در خود گرفتاری
دوشنبه 3 خرداد 1395 10:44
وقتی که خوبیم و تنش ها ظاهری کمتره( شک دارم چون با خنده حرفای عجیبی به هم میزنن ) ، مثل الان که ظاهرا تیمسار لوسینو بخشیده مثل دیروز که ۳ تایی رفتن بیرون ....... فهمیدم که این وقتا حالم بدتره! چونکه بهونه ای واسه حال بدم پیدا نمیکنم و یه چیزی عین پتک میخوره تو سرم که حال تو از این چیزا نیست که خرابه.... خودتو دوس...
-
باطل
دوشنبه 3 خرداد 1395 08:58
-
شبیه من هایی
دوشنبه 3 خرداد 1395 01:29
گویی از رنج گریزی نیست
-
حالا اون روزا چقدر دور به نظر میان
یکشنبه 2 خرداد 1395 23:31
وقتایی که دخترخاله پسرخاله هامو میبینم شدیدا احساس بی کسی میکنم مثلا جشن تولدی چیزیه.......وقتی دخترخاله مو میبینم حس میکنم دورم چقدر خالیه بدتر از اون اینکه ، یاد گذشته میوفتم یاد وقتایی که پسر بزرگه مشهد بود و رابطه مون با هم چقدر خوب بود ..... شبیه پسرخاله و دخترخاله م ........ اون روزا انگاری پشت مه ان ... انقدر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 خرداد 1395 14:14
چقد با دل آدم بازی می شه.........
-
ابهام
یکشنبه 2 خرداد 1395 11:27
خونواده من در این لحظه شادن خیلی خوشحال مهری و لوسین و تیمسار رفتن در دامان طبیعت من اما توی خونه موندم که از سکوت و آرامش خونه استفاده لازم رو ببرم من نمیدونم.... چرا من گرفتارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خرداد 1395 23:01
والله گردن درد با دندون درد برابری میکنه!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 خرداد 1395 22:39
چقدددددر تهوع آور !
-
سلام
شنبه 1 خرداد 1395 10:53
دیشب رسیدیم ما که رفتیم سفر لوسین اومده بود خونه......،،ریش و سیبیلش بلند شده بود و نزده بود! تا حالا انقد ریشو ندیده بودمش تغییر کرده بود . ما که اومدیم خواب بود مثلا ! من از صورتش عکس گرفتم نازش کردم بوسش کردم ... هنوز بچه س انگار ...... احتیاج داره به نوازش ، وقتایی که بعد مدتها میاد خونه مقاومت نمیکنه در برابر...
-
نزدیک مشهد
جمعه 31 اردیبهشت 1395 19:57
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 22:59
زندگیم پوچ شده چی حال منو خوب میکنه?
-
همه چیز داشت عادی پیش میرفت تا اینکه....
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 15:09
-
سفر
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1395 12:35
-
اندر حکایات تیمسار
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 17:59
میخواستم بیام بگم ترشی نخوریم هنوز یقه همو به اون صورت نگرفتیم اما فقط در چند ثانیه بعد تصمیم بر این شد که بیام بگم : " ینی تمام عکس العمل ها و نق های تیمسارو حفففظم ! " تمام اوقات تلخیاشو پیش بینی میکنم و میشه! و مهری ساده انگشت به دهن میمونه که چطوریییی?
-
بلدنیستم! یادم رفته!
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 12:21
آخرین بار کی تو تونل جیغ کشیدین یا داد زدین? هوس کردم همچنان در سکوت می رانیم! حرفم نمیاد خب همچنین ساکتن که آدم حرفی برا گفتن پیدا نمیکنه بعدا نبشت: و عاقبت سکوت شکست!! بخدا ! مهری به راننده بی عرضه جلویی یه بدو بیراهی گفت ! قققق من دارم میمیرم از خنده تو این سفر ! جدا ها !
-
اضطراب
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 06:46
اضطراب دارم همینطور الکی
-
نمیخوام
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 23:16
-
مترو نبشت
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 19:26
-
وقتی کارتن یه کارتن خواب رو هم ازش میگیرن
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 11:49
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 اردیبهشت 1395 03:04
این بی خوابی لعنتی
-
شبگینم
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 22:23
اینکه دیگه اینجا هم نمیتونم مثل سابق حرف دلمو بزنم داره روم فشار میاره خیلی
-
تفکرات دلم در این لحظه
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 17:23
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 23:05