من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

آمپول

 

رفتم دکتر وخانوم دکتر عین دکترای مهربون خوب میخواست قرص بده ینی همچی با یه لحنی گفت قرص میدم که ینی خیالت جمع!

منم گفتم دکی جون اگه میشه آمپول بده!!!

انقدر دکتره و کلا همه دست اندر کاران مهربون بودن که اصن تعجب کردم!

وارد که شدم نوبت گرفتم یه آقایی بم اشاره زد و با لبخند گفت شما برو تو ، پرسیدم شماره شما چنده? گفت من نمیرم شما برو

با خودم گفتم بیا! شانس نداریم که ! همش مردای مسن عاشق ما میشن اینم حتما فکر کرده من بی کس وکارم که تک وتنها اومدم دکتر

خلاصه ازش تشکر کردم رفتم تو ، بعدش اومدم بیرون  فیش تزریق گرفتم و رفتم داروخانه با داروها برگشتم ، پرستاره  تستو که زد گفت یه ربع بعد به دکتر نشون بده اگه گفت بزن، بیا بزنم

من که رفتم طرف اتاق انتظار اون آقاهه از دور بم لبخند زد و سلام کرد!!!!! ما هم که تو این جامعه کوفتی زندگی کردیم نمیتونستم مطمئن باشم آدم درستیه محلش ندادم. رو صندلی که نشسته بودم  واقعا حالم بد بود سرمو گذاشتم رو پشتی صندلی جلویی ، یه دفه آقاهه گفت حالت بد شدهههههه?? شک کردم با منه یا نه

همش با خودم عذاب وجدان داشتم که شاید آدم خوبی باشه از اون آدم خوبا که دیگه کم پیدا میشن

این بین دیدم ظاهرا مریض نیست و همونجا همینطوری نشسته و با خیلیای دیگه هم  سلام احوالپرسی  میکنه  تا وقته که یه ربع بشه دکتر رفت تو پانسیونش حالا  من منتظر  که کی میااد

یه دفه آقاهه با مهربونی گفت بیا برو دستتو نشون بده یه ربع گذشت 

از کجا میدونست نمیدونم ?

بعد پاشد در اتاق پانسیون دکتر رو زد و گفت بیاین تستشو ببینید به منم عین بچه ها اشاره می‌کرد آستینتو بزنن بالا!


خلاصه فک کنم آدمم بدی نبود