همینجا اعتراف میکنم که با وضعی که مشاهده می کنم از ازدواج خعییلی میترسم!
از اینکه یکی بتونه بهم زووور بگه خیلی میترسم!
یکی به این راحتی بتونه.......
اه
الان برام سوالایی پیش اومده و شکایی کردم که قابل گفتن نیس!
آخه چطور میشه? هان? چطور میشه تحمل کرد? چطور میشه احترام نگه داشت?آخه چراااا?
چطور میشه انقدر.........
چطور میشه قلب آدم مچاله نشه?
آخه چرا انقدر آزار?
+ازاین تفکر علیه همجنس زنها واقعا بدم میاد
خودش از شوهرش طلاق گرفت چون سر و گوش شوهره میجنبید ! حالا پسر و داماد خودش همینن
چشم دیدن دامادشو نداره چونکه به دخترش خیانت کرده ولی یه کم طرف عروسشو نمیگیره که پسرش دایم هرز میپره! به دخترش ایراد میگیره که چرا بخاطر همچین شوهری کارشو ول کرده اما به نظرش عروسش زن بی عرضه ایه که پسر هرزه اونو جمع نمیکنه و به راه نمیاره!