هیچ وقت از یه دختر جوون که زیادی هم آروم به نظر می رسه نپرسید چرا دیسک و آرتروز ؟
می دونید؟ بهش نگید : "عاشق تو ام که با این سن ........هم کمرت درد می کنه هم گردنت! "
" ازدواج کردی یا مجردی؟"
علی الخصوص که پرستار باشید و علی الخصوص که فقط یک سال از دختر جوون کوچکتر باشید.
علی الخصوص که مادر دختر همراهش باشه.
علی الخصوص که دختر جوون ،پیش از اون ، چند روز بود به این فکر می کرد: چه خوب که نه دکتر جدید و نه پرستارای جدید باز با تعجب احمقانه شون و کنجکاوی های بیخودشون حالمو نگرفتن.
باور کنید یادآوری نحوه مبتلا شدن آدم به هر مرضی می تونه ناراحت کننده باش! باور کنید می تونه خاطره ی بدی باشه. باور کنید گاهی حرف اضافی موقوفه. حتی برای شما پرستار عزیز!
باور کنید دختر جوون میتونه تصادف کرده باشه. می تونه حتی توو جوونی مُرده باشه . این خیلی احمقانه س که به کسی بگی :
عاشق تو ام که با این سن ............مرُدی !
نیست؟
این خیلی احمقانه س کسی رو بخاطر چیزی که درش نقشی نداشته ، و تازه فقط به خودش آسیب رسیده ، سرزنش کنی ! برای بیماری !!!!
نیست؟
این لحن سرزنش وارِ تکراریِ احمقانه ی نهفته توو کلام بعضی ها رو درک نمی کنم.....
و روی وایت برد نوشته :
هوپ! هُلد آن ، پِین اِندز !
!!!!!!!
اینطوری میشه که دختر جوون باز خشک میشه .........و خنده های دکتر مهربونِ خوش اخلاق شاید روی صورتش خشک میشه و شاید دکتر هم دیگه نخندید.
پ.ن:
پرستار نبود در واقع منشی بود و تنها کاری که باید میکرد این بود که به من پنبه الکلی بده و حرفش واقعا حرف اضافی بود . یاد اون دکتر متخصص مغز و اعصاب احمقی افتادم که تو ۲۲ سالگیم پیشش رفتم و کلی اشکمو در آورد با سرزنش کردناش. بلا نسبت دکترای خوب ، بی شعور براش کم بود . انگار من خودزنی کرده بودم و مقصر بودم!