برسد به دست تو......

                                                                                                                                                                         ".   No  words  can   fully  describe  all  the  feelings  I have   for  you  "       

همیشه دوست داشتم و  توی فکرش بودم که  برای دخترم بنویسم......

اما الان تو در اولویتی !

.......................................................

اولش خوشحال شدم!

اما بعد ........

 وقتی که فهمیدم   تو دختری.......

غصه خوردم حتی!

نمیخواستم عمه ی دختری باشم هرگز!

دخترها به عمه شون میکشن.

نمیخواستم کسی شبیه من باشه......

دوست نداشتم برات که نه ظاهرت و نه  خلق و خو  و احساساتت و نه زندگیت ............شبیه من باشه.

تو شبیه من میشی . شاید تنها دختری باشی که توی دنیا شبیه من میشه و فقط و فقط شبیه من میشی چون من خواهری ندارم!ینی هیچ شریک جرمی ندارم!

من هیچ خواهری ندارم ٬ من در  شبیه بودن تو به اون چیزی که باعث غصه ست ٬ هیچ شریک جرمی ندارم!

ای کاش داشتم!

مادرم ٬ مادربزرگت ٬ مهری بانو ٬ همیشه منو بابت شبیه بودن به عمه ام ٬ عمه من و پدرت و  عمو لوسین ٬ سرزنش میکرد.

همه جوره شبیهش بودم..... دیگران میگفتن !  ینی پدربزرگ و مادربزرگت میگفتن هم ظاهرم هم اخلاقم  شبیه اون هست. البته خودم قبول داشتم که ظاهرم شبیهش هست اما اخلاقم نه!

اون خیلی تند بود و دائم  با دیگران دعوا میکرد و پرزبون بود و.......اما من که هیچ وقت اینطور نبودم پس چرا مادر وپدرم میگفتن مثل اونم؟

وقتی از چیزی ناراحت میشدم وقتی از رفتار پدر و مادرم با خودم دلگیر میشدم  وقتی از خشونت های پدربزرگت ٬ تیمسار ٬ خسته میشدم ....جرات نداشتم بگم .....

وقتی از تبعیض های مادرم ٬ مادربزرگت ٬ مهری ٬ ناراحت میشدم هیچی نمیگفتم اما ناراحت بودم دیگه!  اینجا توی این دنیا به این حالت میگن " باد کردن"

اونا به من جرات اظهار و بیان کردن احساساتم رو نمیدادن وتا جایی که میتونستن خوردم میکردن و بعد بهم میگفتن " مثل عمه کوچیکه ات باد کردی اخلاقت مثل اونه"

ناراحت میشدم شبیه اون باشم آخه هیچ کس دوستش نداشت!

و بعد که میدیدن من چه قدر از این تشبیه ناراحت میشدم وغصه میخوردم ٬ از این موضوع استفاده میکردن تا همیشه منو "خفه و راضی" نگه دارن!

به این دلیل بود که بی دلیل میگفتن شبیه اونم!

ینی با این کارشون میگفتن و قتی از حرفی یا رفتاری ناراحتی ٬ نه حق داری که بگی ٬ نه حق داری که" باد کنی"!

هر وقت از حقم دفاع کردم مادربزرگت گفت: من دختر پر زبون نمیخوام! شبیه عمه ات نباش!من بدم میاد!

  و بعد باهام قهر میکرد!

اینطوری من یاد گرفتم که اگر میخوام دوستم داشته باشن نباید از حقم  دفاع کنم  ٬ نباید بگم  : مامان ! من فلان کارو که داری بابتش سرزنشم میکنی ٬ انجام ندادم!

نباید توضیح بدم! باید بی برو برگرد بپذیرم و واسه کاری که نکردم عذرخواهی کنم!

بعدأها  اما شک کردم که شاید عمه کوچیکه هم شرایط من رو داشته؟ واسه همین هیچ کس دوسش نداشته  چون اون برخلاف من مقاومت میکرد......

هنوزم به جواب این سوال نرسیدم........

راستش الان اون حسی که باید رو نسبت به تو ندارم! وقتی که خودم رو با عمه ام مقایسه میکنم میبینم اونم اون حسی رو که باید ٬ نسبت به ما نداشت!

باید بدونی که من رابطه خوبی با پدرت ٬ که برادر بزرگه منه ٬ ندارم......

عمه کوچیکه هم رابطه خوبی با پدرم  ٬ که برادر بزرگش بود نداشت و نداره........

پیش خودم فکر میکردم که نسبت به  تو و  احیانا خواهر و برادرات  ٬ احساس زیادی ندارم........عمه ام هم نداشت!

گاهی از ذهنم خطور میکنه بدی ای که برادرم در حق من کرد ٬ پسرش در حق دخترش بکنه ! اما زود پشیمون میشم! کاش آنچه که من میکشم تو هرگز نبینی!

از اینها به این نتیجه میرسم که شاید پدرم هم همون کاری که برادرم ٬ پدرت ٬ در حق  من کرد٬  در حق عمه کوچیکه  انجام داده  باشه! شاید عمه کوچیکه بعد از دعایی که از ذهنش گذشت ٬ هیچوقت پشیمان نشد!  آخه اون با من فرق داشت!

 اونم زیاد با من و برادرام خوب نبود بهمون محبتی آنچنانی نمیکرد گاهی نگاهمون هم نمیکرد گاهی هم دوستمون داشت.

منم حس میکنم با شما اینطوری میشم.

تمام تلاشم رو میکنم که اینطوری نشه.البته اگه مادربزرگت و پدرت بذارن!

نباید بذاریم اینطوری بشه چون آدمیزاد احتیاج به ذخیره محبت داره....خوبه که آدمایی توی قلبت باشن و تو هم!

وقتی توی قلبت خالی میشه انگار دنیا خالی میشه.  وقتی محبتی توی قلبت نباشه حس میکنی توی کهکشان تک وتنهایی!

دنیا برات بی ارزش میشه. دنیای من هم همینطوره. تو نذار دنیات بی ارزش بشه.......

ماجرای من ٬ تو ٬ عمه ام و  پدرم و پدرت خیلی شبیه هم هستن ٬ درسته؟؟

اینهمه شباهت به خاطر چی میتونه باشه؟

مگه یه آدم بیماره که الکی با اطرافیانش بد بشه دوستشون نداشته باشه؟ ؟؟  مگه اینکه کسی بهش بدی ای کرده باشه که نتونه بگه.........مگه نه؟

مواظب باش کسی به تو بدی ای نکنه که نتونی بگی........که ازش متنفر بشی اما نتونی به بقیه بگی چرا؟

نذار قلبت به خاطر نفرت ٬ خالی شه و دنیا برات بی ارزش!

مواظب باش که دلخوری هات روی هم تلنبار نشه.متاسفانه شاید مادر تو هم سرزنشت کنه که شبیه منی امیدوارم اون بیشتر از مادر من بدونه...

اولین نامه ام به  کودکی که هنوز  پا به دنیا نگذاشته ٬ و قرار است به زودی وارد دنیای عجیبی شود ٬ برای دختر برادرم نوشتم!

خودمو اینطوری آروم میکنم که دختر توی سونوگرافی زیاد اشتباه میشه.....

........من تنها عمه ات هستم و هیچ شریک جرمی ندارم ......... نگرانم.......

برای تو ٬ وقت گذاشتم. پیش از دنیا اومدنت نصیحتت کردم و با تو درد ودل کردم . این یعنی اینکه تو مهمی. آدما توی این دنیا برای هر کسی نامه نمینویسن .....ولی.....هنوزم امیدوارم که دختر نباشی !

........ولی تو از من نرنج عزیز من.........