دیشب اصلا نتونستم بخوابم .اصلا!
نمیدونم دقیقا چرا.........؟؟؟
اما میدونم کلا اضطراب دارم ....نمیدونم چرا اما این اضطراب دیگه داره دیوونه ام میکنه شبها یه دلشوره ای میاد سراغم ٬صبح ها که بیدار میشم..........قبلا گاهی برای کمی فرار از مشکلات٬میخوابیدم الان دیگه باید از وقت خواب فرار کنم......
قبلا چند بار درباره قرص های ضد استرس شنیدم و مادرم گفت چند وقت بدون دلیل اضطراب داشته و خورده و خوب شده
از ادمای مختلف شنیدم اما هربار دربرابر وسوسه اش مقاومت کردم میترسم مصرف کنم بهش وابسته بشم.........خانوم عصاره آرامش قرصی!
حالا نمیدونم صلاحه استفاده کنم یا نه........در صورت استفاده هم به هییییچ کس نمیگم حتی مهربانو......
صبحی فهمیدم که شب گذشته بین نخوابیدن هام ٬ خواب دیدم........من که احساس نمیکردم حتی ۱ دقیقه خوابیده باشم............انگاری تو بیداری خواب دیده باشم!
.....خوابای بی سر و ته...........
دیشب اینجا عروسی بود.عروسی گرفتن تو محله مسکونی به نظرم کار خیلی بدیه.........حداقل باید کاری کرد تا ۱۱ شب تموم بشه نه که تا بوق سگ بزن و بکوب و ........
چندسال پیش تابستون وبهار توی این منطقه اسایش نداشتیم به خاطر برگزاری مجالس عروسی.هرررر شب عروسی بود......اولاش دوست داشتیم اما بعد واقعا مزاحمت بود یه شب همسایه ها تذکر دادن به صاحب مجلس اما ترتیب اثر نداد پدرم زنگ زد ۱۱۸ تا شماره کلانتری رو بگیره .......۱۱۸ شماره را نداد وقطع کرد!
بعد پدرم رفت از تلفن عمومی توی کوچه زنگ زد ٬ یارو بش گفته بود:فکر کردی من نمیفهمم تو همونی ای که قبلا زنگ زدی و بازم اپراتور ۱۱۸ شماره کلانتری را نداد......
آخر سر پدرم با چند تا از همسایه ها حضورا رفتن کلانتری که نزدیک محل بود و با مامور برگشتن.........
پ.ن: