-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آذر 1397 00:50
حالم گرفته س. روزا تا ابد میخواد بگذره و تموم نشه؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 آذر 1397 01:30
چرا این رنج هزار ساله تموم نمیشه... من... حتی همه چیز درست بشه من دیگه درست نمیشم. ادامه دادن این رنج و عذاب خیلی سخته. پریشونی... خوابم مثل سرگیجه شده . تلو تلو میخورم و به بدبختی بیدار میشم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آذر 1397 11:46
جدیدا از این طرح های اینترنت ساعتی و محدود میگیرم . اینطوری کمتر تو نت میچرخم و بیشتر کتاب می خونم و حقیقتا تنها فایده ی بیشتر کتاب خوندن برام اینه که کمتر پول خرج نت میکنم و الا کتاب خوندن فقط غمگین ترم میکنه . هر کتابی غمگینم میکنه. و حالا در این دقیقه های پایانی که حس اخر عمر بم دست میده ، بابا ، میخوام بت بگم در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذر 1397 21:32
دارم فکر میکنم ینی شب یلدامون چطور می گذره؟ و مثل یه بچه هفت ساله حسرت میخورم که کاش یه خانواده معمولی بودیم که یه شب یلدای معمولی رو میگذروندیم ، یه کم خوش و بش و شب نشینی... ولی افسوس می دونم ما با هم قهر خواهیم بود افسرده خواهیم بود ناامید خواهیم بود مادرم تنهایی برنامه های تلویزیون رو بالا پایین میکنه و بعد خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آذر 1397 21:53
یه دوستت دارم تو گلوم گیر کرده که به زندگی و آدما و همه کائنات بدهکارم ولی نمی خوان، نمیشه، نتونستم .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آذر 1397 11:16
چند روز پیش اومد ، این بار اصلا خوش تیپ نبود ، چاق شده بود ،پیر شده بود ، تو کتش داشت منفجر میشد. از پشت نگاهش کردم شبیه کارمندای خسته لخ لخ میکرد. قبلا هم همینطور راه میرفت اما قبلا خوش تیپ تر بود. حداقل یکی دو تومن برای خونه ش کاسه بشقاب خرید ، احتمالا شاید حق السکوت تنها آمدن به شهر پدری بود.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آذر 1397 11:09
ای کاش میشد لوکیشنتو مارک می کردم تو همه نقشه های گوشیم ... نقشه راه های شهر، اسنپ ، مپ. میزدم لوکیشن، تو رو نشون میداد. قلبم آروم میگرفت شاید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 آذر 1397 00:09
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذر 1397 19:23
گرسنمه دوست ندارم از اتاق برم بیرون مامانم رو از وقتی رسیده از سفر ندیدم صبح که اومد خواب بودم وقتی صبح دوباره رفت خواب بودم وقتی ظهر اومد خواب بودم و الانم از اتاق بیرون نرفتم هیچکسو نمیخوام ببینم هیچ کاری اون بیرون ندارم بعد از ظهر شنیدم مامان بابام چند کلمه با هم حرف زدن عجیب بود.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 آذر 1397 18:57
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذر 1397 19:56
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذر 1397 18:20
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذر 1397 17:59
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 آذر 1397 15:19
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذر 1397 22:24
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذر 1397 08:46
تو خیالم می دیدم که چندتا چاقو به خودم زدم و متاسفانه درجا به رحمت خدا نرفتم و حالا تو بیمارستانم و دارم به آدما التماس میکنم که بذارن بمیرم. اگر می مردم البته نه به رحمت خدا بلکه به جهندم (مامان بزرگم میگه ) خدا می رفتم . ینی یه آدم خوب اگه بر اثر افسردگی یا هر چی دست به خودکشی بزنه میره جهنم و یه آدم بد اگه به دست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 آذر 1397 08:09
تمام دیروز رو خوابیدم . با دوتا قرص خواب. و حتی شبم به راحتی خوابیدم. انگار علم واقعا پیشرفت کرده . میخوام به هر قیمتی اینجا نباشم . وقتی نمیشه با پاهام برم ، جسممو جا میذارم. علم واقعا پیشرفت کرده.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 آذر 1397 09:13
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذر 1397 10:42
دیشب در یک لحظه خاص آگاهی سراغ من اومد. با پوست و گوشت و استخونم در یک لحظه فهمیدم تو خونه ما هیچی نرمال نیست. ما نرمال نیستیم. عین تو فیلم ها! یه خونواده همگی افسرده و یکی که می جنگیده اما دیگه خسته س و میخواد مث بقیه باشه .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 آبان 1397 21:40
خسته شدم خسته ام از این حجم تکرار و پوچی . از تو نقطه پایان ایستادن و دیگه هیچ انگیزه ای نداشتن. صبح که میشه نمیدونم چرا باید چشمامو باز کنم. برای سر و کله زدن با همون آدما و همون مشکلات. حس اینو دارم که هزار سال عمر کردم و دیگه واقعا بسه ! فکرم هزار جا میره و فکر میکنم اگر به یه مخدر دسترسی داشتم که می تونست منو از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آبان 1397 02:16
شب بود . تنها بود.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آبان 1397 01:31
یه زخمی که تا همیشه می مونی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبان 1397 19:07
آدم بده بهت خوبی کنه، بهت محبت کنه ، پیش هیشکی نمیتونی ازش حمایت کنی . درد میگیری .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبان 1397 01:05
به هم ریخته بودم اعصابم خورد بود. نمی فهمیدم چرا . خیلی فکر کردم که چرا اعصابم خورده. بالاخره فهمیدم . کسی که کل روز رو با زیرپوش و پیژامه و سر و روی به هم ریخته و صورت نشسته ، گوشه ی کاناپه افتاده بود و دهنش بو میداد ، قیافه ش رو به شکل عجیبی درآورد و لباش رو غنچه کرد و دوتا انگشتش رو به هم چسبوند و جوری که قربون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آبان 1397 23:28
کار هوای حوصله ام از ابر و بارون گذشته داره سونامی میشه. دستم به هیچی جز نت ، کتاب ، رادیو ، داستان شب ، یخچال و کمد لباسام نمی رسه و متاسفانه این دوتای آخر دیگه برام جذابیتی ندارن و باقی ماجرا.
-
نامه ای به خودم یا تو یا دیگری
چهارشنبه 16 آبان 1397 15:02
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آبان 1397 19:17
بعضی شبا اونقدر ته خطم که آرزو می کنم کاش یه دکمه خاموش داشتم . خیلی بی رغبت به زندگی ، به زنده بودن ، به حتی یک ثانیه بیشتر کش دادن این بیهودگی.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبان 1397 22:38
آدما وقتی جلو چشمتون نیستن تو چه حالی هستن؟ شما نمی دونین. شما نمی دونین.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آبان 1397 01:55
هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده فقط نصف شب به این نتیجه رسیدم که بت بگم مامان! هیچ کدوم از تغییرات مد نظرت در زندگیمون دیگه نمی تونه منو خوشحال کنه فقط شاید کمکم کنه راحت تر تحمل کنم . ای کاش زندگی رو دوست داشتم . دوستدار تو دخترت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آبان 1397 22:55
چقد غمناکه این که یه روز من و تمام آدمایی که با هم خاطرات مشترک ساختیم به هیچ تبدیل میشیم طوری که انگار از اول وجود نداشتیم... چرا باید به پیشواز این غم بریم؟