-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مرداد 1397 23:15
فیس بوکش رو دارم . هر وقت دلم برا اون زمانا تنگ میشه میرم عکسش رو ببینم که حالم به هم بخوره و دلتنگی از سرم بیوفته. آستانه تحملم صفر شده، جوجه تیغی ام نزدیکم نشین.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مرداد 1397 20:01
اگر خواننده های ناشناسی مایل هستن از این به بعد هم بخونن یه آدرس از خودشون ( وبلاگ یا ایمیل ) خصوصی پیام بدن.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مرداد 1397 15:05
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مرداد 1397 02:31
جمشید جان هوا هوای پاییزه، این یکی پاییز رو واقعا چطور بگذرونیم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مرداد 1397 09:57
همش یاد روزایی میوفتم که پسرداییم اومد خونه ی ما موند... از این خونه زنده بیرون نمی ریم . یکی مثل من چی داره بده به یه خونواده؟ همسر و بچه؟ تو باور من هر لحظه دنیا ممکنه فرو بپاشه. نه از این خونه زنده بیرون نمی ریم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مرداد 1397 20:58
رفتم تو کوچه. قدم میزدم. خیلی شب بود . باد میومد کوچه خلوت بود پرنده پر نمی زد. گربه خونه مون رو دیدم بالاخره غنیمت بود خواستم باهاش بازی کنم یه کم بستنی بهش دادم خورد . داشتم فکر میکردم کاش یکیو داشتم که لااقل بهش میگفتم چی تو خونه داره میگذره. دیدم تو جهان من همه مردن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 مرداد 1397 08:46
بعد از یه مقدار جنگ و دعوا و داد بیداد و طلاق و طلاق کشی مامان بابام ،لوسین خیلی احساس مسئولیت کرد و به من دستور داد با بابا حرف بزن! هیچوقت تا حالا این همه عضو این خونواده نبود:))))))) تف تو روی همه ی ما
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مرداد 1397 14:57
خدایا ، اگه هستی ، هوای خودمو که نداشتی ، هوای خونواده امو داشته باش . نمی دونم تو مرامت چطوریه ، التماسه؟ التماس میکنم خب :) + کاش یه بزرگتری داشتم کمکم می کرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 مرداد 1397 11:49
منو جلوی مامانم سرافکنده و سرخورده کرد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 مرداد 1397 02:50
دلم تنگ شده واسه حسی که ندارم و کسی که نیست. بهم میگه دوست دارم. سکوت میکنم. چندبار تکرار میکنه . منتظر پاسخ متقابله ، سکوت . ازم پرسید هیچی نمیگی؟ نتونستم . و این اتفاقیه که برام میوفته.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 مرداد 1397 01:44
بابام رفته سفر بدون اینکه به کسی چیزی بگه. مهم هم نیس حتی زنگ هم نزدم. عجیبه که منو برای سر یه میز غذا نخوردن بازخواست میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مرداد 1397 23:20
عوض شدم . فداکاری دیگه در نظرم معنی نداره. محبت رو معامله میکنم البته با محبت. احترام رو با احترام . ارزش رو با ارزش . کسی که برا من هیچ کار نمیکنه براش هیچ کار نمیکنم! دیده شده اخیرا دیگه برای شخص لوسین غذا درست نمیکنم چون حس میکنم ارزش اون در نظر مادرم بیشتر از منه . چون خود لوسین هیچ لطفی به من نداره. از جایی تامین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مرداد 1397 20:23
از همه کندم . حتی از لوسین . نه کسی برای من مهمه و نه من برای کسی مهمم. و این وسط بیشتر از اینکه دیگه کسی برام مهم نیست ناراحتم .به هیچ جا وصل نیستم. دیگه اون آدم سابق نیستم . حتی اگه به ندرت اون سه نفر سر یک میز ناهار بخورن من نمیشینم پیششون. دلم میخواد نباشم کلا.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 مرداد 1397 22:51
من می دونم که به وضوح از اسفند گذشته تا حالا سگگگگ شدم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 مرداد 1397 15:10
شاگرد سوپری که دوران سهمیه بندی شیر ، شیر اضافه دم خونه ما می فرستاد از همه بعدیا مردتر بود.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 مرداد 1397 11:16
میزنم روی قلب و قبلا اونجا پیامهایی بود که دوسش داشتم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مرداد 1397 19:27
دیگه چقد؟ تا کی گوش ال، مردیت یا تیلو رو اجاره کنم دردای تکراری بگم؟ باید بزرگ شم دیگه. باید یاد بگیرم سکوت کنم تا بگذره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 مرداد 1397 17:44
نتیجه تست امید به زندگی من ۸۳ از ۲۸۵فکر کنم. کم. سایت اکسیر تست افسردگی ۶۶ از ۸۴، متوسط
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 مرداد 1397 00:43
اونقدر از کمبود عاطفی رنج میبرم که محتاج اینم که حتی کسی رو دوست داشته باشم. دارم خشک میشم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 مرداد 1397 12:18
مامانم خیلی شب ها میره باغ دوستش می مونه ،دیشبم رفت، الانم بابا داره میره باغ دوستاش ، کلا ما بچه ها به یه ورشون هم نیستیم . زن و شوهر جفتشون بی کارن نفری یه ماشین انداختن زیر پاشون هر روز به ددرن اونوقت من با این خونه خارج شهر اسیر اینام که کی می رن بیرون تا منم ببرن جالبه که وقتی با مامانم بیرون نمیرم و میگم نمیخوام...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 مرداد 1397 14:47
چرا خدا یا دوز ناقابل خنگی تو وجود نود درصد مامانا گذاشته که قرار به اندازه قابلی دهن مارو سرویس کنه؟ یک جور خنگی لج درار دارن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 مرداد 1397 20:59
یک زمان سریال کاپیتان علی رو میذاشت کاپیتان علی بعد از اینکه به مادر بچه هاش خیانت کرد اون زن رو طلاق داد و با بچه هاش از خونه بیرون کرد تا با معشوقه اش و همسر جدیدش تو خونه ش زندگی کنه. بعد ها یک مرد پولدار بااصل و نصب عاشق مادربچه ها شد و پیشنهاد ازدواج داد . کاپیتان علی که یا عاشق بود یا روانی ، اومد و به همسر سابق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 مرداد 1397 02:41
سرد و تنها و تنها و تنها و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 مرداد 1397 01:40
از معدود چیزایی که می تونه قلب این جین جدید رو کمی نرم کنه ، صدای زنگوله ی گله ای هست که گاهی نیمه شبها از این طرف میگذره.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 تیر 1397 11:16
اوایل خرداد بابام با من قهر کرد حدود چهل روز یا دو ماه . بعد شروع کرد خودش رو به کوچه علی چپ زدن و ایجاد رابطه با من که خب طبیعتا منم تا همین الان دیگه نتونستم باهاش ارتباط گذشته رو برقرار کنم خسته بودم چون. حالا یک ماهیه با مامانم قهر کرده اونم به همون ترتیب سر هیچ و پوچ. و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت و واقعا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 تیر 1397 19:39
یه روز بی هوا ماشین زد بهش و خودش و خانواده کوچیکش در جا مردن . بعد از اون ننه من میگفت تقصیر ننه باباش بود چون اعصابش رو خورد کرده بودن و حواس پرت شده بود. دلم میخواد دقیقا به همین شیوه بمیرم . ننه بابای من که قراره باقی عمرشون رو جز بزنن از دست همدیگه ، بذار یک غم مشترک داشته باشن!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 تیر 1397 09:27
یقین دارم نصف شیشه عمرم رو شب سر می کشه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 تیر 1397 07:11
خیلی وقت بود ننوشته بودم: صبح یک روز طلایی دیگه ات بخیر جین
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 تیر 1397 13:23
رابطه مزخرف پدر و مادرم باعث شده کم کم رابطه منم باهاشون بد بشه و نفرت تو روابطمون موج میزنه ماشاءالله. دیگه من اون ادمی نیستم گوش بدم به درد و دلاشون . معمولا با برخورد تند من مواجه میشن مخصوصا مامانم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 تیر 1397 04:14
دلم برات تنگ میشه آقای پدر...