-
شکلاتت
سهشنبه 10 مرداد 1396 01:51
من همیشه ادمی بودم که عکس برگردون ها رو نگه می داشت و فقط نگاهشون میکرد . دفتر خوشگل ها رو نو نگه میداشت. مداد دو رنگ ها رو کلکسیون میکرد. خلاصه از دهن میوفتادن. شما نکنید. داغِ داغ بزنید بر بدن. شکلاتا رو ، آبنباتارو ، آبمیوه ها رو ، همون وقت که شیرینن، همون وقت که خاطرشون عزیزه بخورین. بعدا اگه آدمش از دهن افتاد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1396 06:14
این انصاف نیس . من تمام شب خوابشو ببینم دنبالش بگردم ولین تونم ببینمش. ژولی پولی رو توالت فرنگی بشینم و سعی کنم به خاطر بیارم دیشب کی باهام قهربوده؟ درحالیکه نصف قرصمو با چشای بسته میندازم بالا یادم میاد خیلی وقته ننوشتم " صبح یک روز طلایی دیگه ات بخیر جین"
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مرداد 1396 23:01
شماها که می ذارین " لست سین" تون رو ببینم! مرسی که هستین . جایی که من زندگی میکنم، در سکوت ،پشت میله ها ، دیدن رد پای آدمها باعث دلگرمیه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 مرداد 1396 01:51
دلتنگی برای هر کسی و هر چیزی خر است. ( خر یک لغت کاملا رسمیست حتی خود حداد هم قبول دارد) کشنده است. دلتنگی شیطان است. بیایید دلتنگ نباشیم . بیایید بذر محبت هیچ کس را آب و خاک ندهیم ، نگذاریم جوانه اش در دلمان پا بگیرد. به هیچ چیز در دنیا دل نبندیم که دل کندنی در راه است . دل کندنی سخت!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1396 22:58
برای اولین بار توی عمرم تونستم مثل آدم سوار دوچرخه بشم. بهم خوش گذشت خندیدم . خونه اومدم همه چیز همون بود ادما هم همون بودن بداخلاق و بی اخلاق.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1396 21:03
تف تو شب . تف تو انزجار . شبا واقعا انگار متراژ خونه کمتر میشه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مرداد 1396 23:54
حوصله هیچ کس و هیچ چیز و هیچ اتفاقی و هیچ آینده ای رو ندارم حوصله ندارم یه لقمه غذا رو قورت بدم بره پایین کاش یا یه حسی پیدا کنم یا همون میانه راه تا ابد گیر کنه و خلاص شم.
-
ماها بی حالیم
دوشنبه 2 مرداد 1396 10:52
تعجب میکنم چطور یه زمان حال داشتم بیام اینجا بنویسم مهری ال گفت تیمسار بل گفت . اینطور کردن اونطور کردن. الان حال ندارم به زبون بیارم چه برسه به نوشتن. نتیجه میگیریم خیلیا که میدیدم هیچی نمیگن شاید دیگه حال نداشتن .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 مرداد 1396 10:09
دلم تنگِ اون شور و شوقیه که تو نوجوونی به زندگی و آینده داشتم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیر 1396 22:21
امروز برای اولین بار بعد مدتها شاید حتی بعد یک سال یا بیشتر ، سر یک میز نشستیم برای ناهار. پدرم بعد چندماه با لوسین آشتی کرده لوسین ظاهرا میره کارآموزی ، بعید میدونم البته. من میرم کلاس موسیقی . هنوزم دستم تو جیب بابامه و این بزرگترین چیزیه که در زمان حال روح و جسمم رو آزار میده منشا همه چیز. قراره یک سفر خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیر 1396 19:47
۱۳۳۴ امتحان میکنم ۱۲۳۴ امتحان میکنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیر 1396 00:42
افسردگی پنهان خیلی خطرناکه افسردگی پنهان ینی من. ینی میخنده شوخی میکنه نق میزنه تیپ میزنه اما تو ذهنش فکرای بدی می گذره تو ذهنش از خودش میترسه. خدایا پناه بر تو.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیر 1396 12:37
عالیجنابا... کم کم دارم یاد میگیرم تو رو همینطوری که هستی عاشق باشم. بهتره بگم همینطوری که هستم . اگر درد هست ، اگر نیست ، اگر میخندم و شک می کنم واقعی باشه، اگر حفره های روحم دردناک میشن ، همینطوری... تو هم از من به دل نگیر ، اگر میخندم و شک می کنم واقعی باشه ، اگر به لطف تو میخندم اما شک می کنم واقعی باشه، از من به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 تیر 1396 08:49
هروقت اینطور میوفتادم توی رختخواب جهانم تیره و تار میشد اینبار ولی فقط کمی افسرده ام کرده. و من یاد گرمی دستهایی میوفتم. این اواخر گاهی طوری از همه چیز سپاس گذارم که انگار روزهای اخر باشه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 تیر 1396 01:05
هیچ چیز یادم نیس، هیچ چیز یادم نمی مونه، انگار این من نیستم که زندگی میکنم میگن که من مستعد آلزایمر هستم. + پس چرا تورو یادم نمیره؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 تیر 1396 15:30
-
خرابم می کند هر دم
دوشنبه 19 تیر 1396 01:17
جمع و جور میکردم که یادداشتی با دست خطش پیدا کردم. از احسان. به هم می ریزم . میشه تو رو فراموش کرد؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیر 1396 09:59
تقریبا ته سیگارش رو کشیدم. ازم پرسید به استاده گفتی چه سازی میخوای بزنی؟ گفتم فلوت یا ویولن. گفت چرا باید اینارو بزنی؟ فلوت اصلا به درد نمی خوره باز ویلون خوبه . باید بری گیتار یاد بگیری بعدم گیتار برقی. تو متال گوش میدی و مارلبرو می کشی و باید گیتار برقی بزنی . چپه نگاهش کردم. خیلی بچه س .اون سیگار کوفتی رو هم واسه...
-
که چی
شنبه 17 تیر 1396 01:10
همه باهم خوبن همه آشتی ان با هم. اون زن و شوهر با هم و با لوسین. من اما... هیچ حسی به زندگی ندارم انگیزه ندارم. گاهی خوب میشم انگار چیزی زدم زودی ته می کشم. خیلی سخته بی انگیزه زندگی کردن .تهش که چی؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 تیر 1396 15:23
از شنبه میرم کلاس سلفژ . اینو همش همه جا و به همه میگم که زیرش نزنم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیر 1396 16:06
وقتی مادرش بشم دقیقا تو روزایی که دخترم شکسته باهاش شوخی های احمقانه میکنم . سر چیزای احمقانه. اونم جوابای همیشگی رو میده و من هیچ وقت نمی فهمم امروز فرق کرده. من هرگز نمی فهمم کی عاشق شد و کی شکست و... چون اون همیشه همون آدمه. چون کسی فکرشم نمیکنه اونم یه دلی داره. از این بابت متاسفم. بله من عاشق یک مرد شدم . لااقل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خرداد 1396 12:55
صبح بیدار شدم نبودی . به راستی کلمات شک میکنم اما به اولینشان اعتماد میکنم. پس صبح بیدار شدم و نبودی. شاید هم از جایی برگشتم همین اطراف. و نبودی. آمدم لباس عوض کنم توی کشوی لباسم چند بسته بود باز کردم لباسهای زیبایی بود. شب گذشته تو در آن اتاق خوابیده بودی . فکر کردم برایم نشانه گذاشتی که دوستم داری. باقیش هم زیباس...
-
من مُردم.
جمعه 26 خرداد 1396 14:36
مامانم زنگ زده بود ضجه نمیزد خیلی غیرعادی نبود تو شوک رفتم وقتی گفت زن وبچه ش درجا رفتن دهنم باز نشده بود که گفت احسانِ بدبخت مُرد. احسان مُرد احسان مُرد احسان مُرد احسان مُرده احسان مُرده؟ هضم نکردم ینی چی. تا حالا کسی نمرده بود. ولی احسان مُرده. شناسنامه ش تو دست من بود تو پزشکی قانونی. نگاه میکردم. بی ربط ترین آدم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خرداد 1396 23:03
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 خرداد 1396 00:35
به نظر من هر بچه ای که پدر و مادرش جدا شده باشن قابل ترحم نیست و نباید همچین دیدی بهشون داشت که خودشون هم باورشون بشه بدبختن.پدر و مادرش جدا شدن اما همه چیز مرتبه. یه پدر خوب و فهمیده و تحصیل کرده و مهربون ، زندگی با کیفیت ، پول به حد کفایت ، پدربزرگ مادربزرگ خوب و مادرش هم نرفته دیگه نیاد ... اونی که به این میگه سختی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خرداد 1396 22:46
هیچ کس منتظرم نیس
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 خرداد 1396 12:32
نفرت عجیبی دارم به آدمایی که زیاد حرف میزنن . زیاد حرف زدنشون باعث میشه هر طور دلشون میخواد حرف بزنن هر توهینی می کنن و خودشون رو میزنن به بی شعوری که البته درواقع کاملا هم بی شعورن. اینا هر بلایی تو زندگی سرشون میاد متاسفانه حقشونه و چه بد . نمیتونی بهشون بگی لطفا بی شعور نباش چون ذاتشون همینه، بی شعورن، هرچند آدمای...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 خرداد 1396 01:47
حالم به هم خورد. بعضیا نه یک جو شعور دارن نه معرفت نه ادب. فقط لات بازی بلدن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 خرداد 1396 11:10
۲سال در کمال بی عرضگی بچه ات رو ول کردی تا به اینجا برسه به سیگار و فکر خودکشی با دارو ... ۲ سال با بی عرضگی و بی کفایتی تمام ولش کردی تا یکی دیگه بیاد جمعش کنه. باعث تاسفه .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 خرداد 1396 19:14
شاید این اواخر قطع رابطه اش با خونواده صلاح بود شاید حکمتش این بود که نبودش کمتر به چشم بیاد ؟ شاید!