-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آبان 1396 21:33
زندگی گوه خونواده گوه خدام که خدای ما نیس...
-
فکر و بی خوابی
پنجشنبه 11 آبان 1396 01:29
خوابم نمیبره . فکری ام.پلاس اینستگرام میشم. هندزفری تو گوشامه فکر می کنم مامانم داره از تو تختخوابش صدام میزنه. کارم داره . عصبانیه. شایدم ترسیده. منم می ترسم میرم اتاقش میبینم خوابه. صدایی نبوده . همش همینه هرشب همینه هر وقت هندزفری گوشمه همینه. می ترسم . می ترسم. می ترسم. + جنگ بین مامان بابا... آبرو نداریم. +فقدان.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آبان 1396 23:58
یهو یادم میاد چی شده. دیوونه میشم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آبان 1396 10:59
این مدت که تنهام گذاشتن دیدم که بدون دیگران هم میشه زندگی کرد. سخته ولی خب میشه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 آبان 1396 14:28
اینا که میگن واسطه ازدواج نمیشیم حق دارن. الان من همش از دایی خدابیامرزم شاکی ام که باعث ازدواج مامان بابام شد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبان 1396 21:51
شدم چوب دو سر نجس. هر دو طرف منو نفوذی می دونن. جدا شین خلاصمون کنین بابا. تف تو این بچه پس انداختن تف تو این خونواده.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبان 1396 00:42
مامان خوشگلم خیلی دوسِت دارم. بیشتر از هر کسی توی زندگیم دوسِت دارم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبان 1396 00:13
گفته بودی گوشیم خوش دسته. با هم رفتیم خریدیم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبان 1396 23:44
دلم میخواد بهش پی ام بدم . بگم پشیمونم بگم معذرت میخوام که زنگ نمی زدم چت نمی کردم. باوجودیکه می دونم اون دیگه نیس معلوم نیس گوشیش دست کیه. دلم میخواد پی ام بدم منتظر باشم ویس بده چون چشماش نمی بینه. ادامو دراره بم بگه خالجون. خالجون چرا شبا اینقدر سخته؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبان 1396 23:04
خب واسه وبلاگ پربازدیدی مثل من مهمه کیه که گوگلش می کنه!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آبان 1396 17:55
آرزو به دلم مونده که یه کتاب رو کامل بخونم. یه فیلم رو کامل ببینم و الی اخر
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبان 1396 11:39
درد کمر و پهلو داره می کشتم بدجوری. چند روز پیش یه ضربه محکم خورده کمرم . از پشت افتادم توی یک گودالی حس میکنم ورم کرده و کلا سمت راست پشتم بسته و درد میکنه. از شانسم همون سمتی هم ضربه خورده که مشکل بیشتری داشت. دلم میخواد برم یه جایی داد بزنم جیغ بزنم گریه کنم از بس فشار رومه. فشار فشار فشار خدایا چرا اینقدر تو همه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1396 22:28
شبیه مرگ می مونه ، وقتی همه فراموشم میکنن انگار مردم. فکر میکنی آدما باید آتیش درونت رو بدونن. اما خب نمی دونن . از کجا بدونن؟ اینطوریه که با خفه شدن عاقبت آتیش میگیری و می سوزی و تمام.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1396 22:03
همه چرت میگن همه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1396 23:07
این حقش نیس کهمن لااقل ۱۵ ساله دارم نفس های مامانمو چک میکنم و همیشه اضطراب دارم وقتی میخوابه وقتی حمامه وقتی توالته... این حقش نیس من توانم تموم شده
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1396 22:57
آهنگ وبلاگ منو دیوونه می کنه.پاییز بد شد . خیلی بد. متن پروفایلش رو رو سنگ قبرش انداختیم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1396 08:17
خودش خواست و همه چیز بعدش دردآور تر شد.وقتی میدونی پشیمون بود اما خدا کاری نکرد خیلی خیلی زجرآورتر میشه.اونهمه دعا و گریه ... امید بین اونهمه نا امیدی، نذری پخش کردنا تو حرم ...خیلی به تو مطمئن بودم . زیادی .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 مهر 1396 22:22
عین خوره داره می خورتم. میخوام به کسی بگم اما هرچی بالا پایین می کنم میبینم کسی نیس که بش بگم .یا اصلا میشه بگم؟ درسته بگم؟
-
تاریخ قبل و بعد از دیدن جانِ بی جان
چهارشنبه 26 مهر 1396 21:42
جنازه دیدن مهمه. من چندتا دیدم .بعضیا بیشتر بعضیا کمتر. بعد از اون عوض شدم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهر 1396 01:00
گاهی نگاه مامان بدجوری خیره و سرد میشه . می ترسم .همه آدما میرن پی زندگیشون فقط خدا شاید به داد برسه. شاید . اگر صلاح بدونه . اگر اگر اگر کاش تنهات نذاشته بودیم .کاش بودی. من چه کار کنم با حال خواهرت؟ من دست تنهام من چه کار کنم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهر 1396 21:59
امروز سر خاکش بش گفتم ازش متنفرم. دلم میخواست ازش متنفر می بودم ولی دروغه. ازت متنفرم . خسته ام . من بت گفتم ازت بوی مادرمو میگیرم. چرا چرا چرا
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهر 1396 00:33
دلم برات تنگ شده.خعععععلیییی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مهر 1396 20:51
شاید تقصیر ما بود. شاید تقصیر ما بود. شاید اگر به حرفت گوش نمی کردیم و به زورم شده میومدیم دور و برت...اینطور نمیشد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مهر 1396 09:27
حق ما این نبود. هیچ وقت ته لیستت هم نبودیم آخرین نفری که بهش فکر کردی هم نبودیم به مادر بیچاره من رحم نکردی میدونستی ما چه تنهاییم میدونستی دل مادرم چه تنها و غصه داره ولی این ماههای آخر دورت شلوغ بود و ما رو ریجکت می کردی. تو هیچ وقت به مادر من فکر نکردی. تو داغ گذاشتی به دل ما. چه حقی داشتی؟ جمعه ها تو با غریبه ها...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مهر 1396 10:32
رفت از بینمون. به ما هیچ فکر نکرد. هیچ جای زندگیش نبودیم. ما رو ندید. مادرمو ندید. رفتن رو انتخاب کرد و نجنگید و تا اخر عمرمون تصویر چشمای باز و خیره و تن سرد و خاک سردتر برامون یادگار گذاشت. چشمای بازش... حال خراب ینی هم تا عمق استخونمون داغدارشیم هم دلگیریم ازش ینی عاشقشیم و کینه اش رو به دل گرفتیم. حال خراب ینی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مهر 1396 21:33
کاش بپاشیم از هم . نابود شیم ، چیزی از ما نمونه . تموم شیم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهر 1396 00:21
ولی پاییز یهو نیومد حبیب ...خیلی ساله که پاییزه.یواش یواش بی سر وصدا ...پاییز شد. +نمیگم دیگه . حالشو ندارم بگم چه مرگمه . + زندگی بی حسرت نمیشه. من حسرت خونواده دارم. + داییمو دوس دارم ولی دلم نمیخواد بیان ایران. معذب میشم. ترحم هم که جدا. +من دلم براش تنگ شده خیلی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مهر 1396 14:18
من دلم براش تنگ شده.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مهر 1396 10:39
چند روز بود محلم نمیداد حرف بام نمیزد جوابمو به زور میداد اخرا یه کم بهتر شده بود ولی بازم سنگین بود جو. اول از همه هم با من قهر کرد ینی با بقیه خوب بود و کم کم نوبتی و شیفتی و یکی درمیون با بقیه هم همینطور... دو روز تاسوعا و عاشورا رو با رفقاش زد بیرون بی هیچ خبری و خدافظی. فقط از صحبتاش با تلفن فهمیدیم داره میره یه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 مهر 1396 00:23
تو زیارت عاشورا در لعن بنی امیه از کلمه "قاطبه" استفاده میشه و این برای من خیلی معنی میده . مفهوم اجتماع. ینی سکوت گناه کمی نیس .