من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



بیش از هر زمان دیگه ای.......

 فهمیدم که ادمایی که می دیدم توهم من  بودن و واقعی  نیستن . اگر بلایی سرم بیاد ،  یک روز بوی گند جنازه ام همسایه ها رو خبر می کنه. 









دیشب موقع خواب خیلی فکر کردم. دیشب خیلی غمگین بودم. دیدم خیلی گناه دارم. دیشب نمیخواستم ببخشم. الانم همین حسو دارم. نمیخوام هیچکس رو ببخشم. اینقدر بدم.









دردم میاد. دردم میاد ،  همه غرورمو  گذاشتم. از خودم بدم میاد. از خودم بدم میاد حتی این جمله هم که میگم باید یاد تو و حماقت خودم بیوفتم. دردم میاد. دردمو دوس دارم . که یادم نره هیچ وقت که چرا  زخم شدم. زخمامو دوس دارم.







امید  ینی وقتی چندساعت با افسردگی  تو تختم لش کردم مامانم میاد برام چایی میاره و بالاخره بلندم میکنه








از اینکه هیچ حرف جدی ای ندارم با کسی بزنم خسته شدم. از این همه بی حرفی. حتی برای حفظ ظاهر چیزی به ذهنم نمیرسه بگم و دایما با سوال چرا حرف نمی زنی، چقد مظلومی و  سوالات ناراحت کننده جهت گرم کردن مجلس مواجه میشم. اقا من خرم ولم کنین من فقط میتونم مخ کسایی رو تیلیت کنم که چشمامو نبینن.









 باهاش رفتم بیرون. می خواستم تنها نباشم . از خودم می ترسیدم. می ترسیدم خودمو تموم کنم. داشتم از خودم دربرابر خودم محافظت می کردم.این یعنی تنهایی. یکی هم بود نتونست، الان نیست. 











اولین راهش اینه که ازش تصویر یه غول برا خودت بسازی یه عوضی. اما بهترین راه نیست . بهترین راه چیه؟









شبا همه در و دیوار خونه جون می گیرن و به حرف میان .هی حرف حرف حرف...









 هروقت دلتنگ شدی برو عکسش رو نگاه کن و اینطور با دیدن تصویر رفتاراش یادت میاد و از چشمت میوفته و خلاص.








خدایا مامان من چرا اینقدر حرف میزنه.







کائنات رو شاکرم که نشد. 








 بعد از آن آدم می خواهد برگردد پوسته اش را با دستهای خودش بشکافد ببیند چه کار کرده. آدم میخواهد درون خودش را بشکافد و به آن نفوذ کند میخواهد احساساتش را واکاوی کند و خودش را به خودش بشناساند.





 



در زندگی هیچ چیز سخت تر از غم هجران نیست. هجران هرکس ، هرچیز.