من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

انرژی زیادی ازم میبره




فاطمه گودرزی: حقم  این  نبود

مهری:  حق همه  زنها  همینه!



لوسین از  اتاق  اومد بیرون و با چشمای گشاد باتعجب به اطراف نگاه کرد و اومد  سمت  آشپزخونه

_  لوسین جان چرا  با محیط اطرافت انقدر غریبی  می کنی  ?

+ تو  هم  از اتاق بیای بیرون  ببینی  یکی رو  اپن داره شام میخوره، یکی  رو کاناپه، یکی  تو  حیاط ، تعجب میکنی!


_ آخه  تو که  با  سفره هم غریبی  می کنی!


حق داره  خب




حسین مداحی





حسیییییییییییین  کجایی??????   چه  کار داری میکنی تو? 

یه خبری بده  از خودت





آرامبخش





ممنونم که بخاطر سلامتیم اونقدر حرص خوردی که  یه تلفن حروم  کردی تا فاتحه بخونی به اعصاب من! 

نا سلامتی ای که خودت می دونی  نصفش بخاطر مشکل اعصابه.

مشکل اعصابی که میدونی  نصفش بخاطر جنگ و دعوای تو این خونه س.

ممنون بخاطر نگرانیت  لطف کن سر راهت اون  قرصای آرامبخشمم بگیر





دلم بغل میخواد




دلم میخواد با یکی حرف بزنم.  از دیروز  ظهر  دلم میخواد با یکی حرف بزنم اما هیچکسو پیدا نکردم. 

از دیروز  ظهر که پیغامای  مهری و تیمسار رو  خوندم  تماااام بدنم شروع کرد به  درد گرفتن. یه درد عصبی از تو جمجمه و فک گرفته تا دنده ها و زیر بغل و انگشتای پام.  با مهری رفتم  توی حیاط چای بخوریم نتونستم بشینم دراز کشیدم  نگاه به دیوارای خونه مون کردم  حس کردم این خونه مثل قفس شده  از در و دیوارش مریضی و درد می باره. همه بی انگیزه  همه افسرده .....غیر لوسین که خودشو توی  فیلم و کلش  غرق کرده. ظاهرا حالش خوبه.


هی میخوام از مامان بپرسم  اگه از بابا جدا بشی خونه و  غیره رو  بهش  برمیگردونی? اما  نمیپرسم.

 همه چیز رو ، اون چیزی که داره عذابش میده رو ، حتی اینجا هم نمیتونم بگم. فقط من و مهری می دونیم. 

حتی نمی تونم  با  برادرام  راجع به این مشکل خانوادگی  دردودل کنم. اونا  نباید ناراحت بشن چون هیچکار از دستشون برنمیاد .......... اونا حتی شنیدن بلد نیستن ، مرهم درد بودن بلد نیستن.


خدایا میگن با خدا باش و پادشاهی  کن.......من پناهی ندارم ، نشونم بده هستی.






یه چند روز پیش




 به هم ریختم وقتی استادم از اون طرف دنیا ، بدون اینکه حتی منو بشناسه و شاید حتی بدون اینکه قیافه م یادش باشه بم گفت: " مراقب مادرت باش فقط همین!  "


+مادرم  فکریه

می دونم به چی فکر میکنه . به اینکه چقدر پول داره  ،چقدر طلا داره و در آینده  چه کار کنه و ماها چی میشیم .



خنده از ته دلشو ببینم .لطفا.






توبیخ خودم




داشتم سعی می کردم  از تو  کمد لباسم یه لباس مناسب پیدا کنم و برم دوش بگیرم.  بعد با خودم فکر کردم  :

" خانوم جین !  اصلا اونقدری زنده می مونی که این لباس ها رو بپوشی؟ که چی اینهمه لباس؟ وقتی مردی  خجالت نمی کشی از خدا ؟ چطور سرت رو  بالا بیاری؟  تازه این فقط یکی از خطاهاته !خودخواهی ! شاید حتی سبک ترینشون باشه. با این پولا میشد کارای بهتری کرد حتی میشد آبروی کسی رو خرید اصلا  چرا نمیدی بره؟ فقط بخاطر حرف مردم!!! انقدر بدبخت و ضعیفی! بعد دنبال آزادی بگرد......آزادی ینی حرف مردم و قانون هاشون پشیزی برات ارزش نداشته باشه! حالا برو پیداش کن ......."


این گلشیفته رو خیلیا عخش کردن.  حتی خودم  . ولی حالا فکر می کنم  از هرکسی میشه چیزی یاد گرفت. اصلا براش مهم نبود ما چی فکر میکنیم .  کاری به لخت شدنش ندارم جوابشو خودش میده و اونایی که کورکورانه ! واسه برهنگی  الگو بردای می کنن  هم مشکل از بی عقلی خودشونه  اما جسارتش واسه انجام چیزی که مطابق فکر خودش درست بوده و  از نظر جمعیت زیادی گناه نابخشودنی ، قابل تامله.


از گلشیفته کمتریم؟ من که در این زمینه ازش کمترم.



پ.ن:

میزان لباسی که من دارم از خیلیا کمتره . من قانونی به نام  "لباس عید "  یا "  فصل جدید"  یا  " شروع دانشگاه "  ندارم.








خوابم میاد




تماااام روزو  بازار بودم  و دچار ضعف وخستگی شدید تا جایی که شب قبل ساعت ۱۱ خوابیدم و الانم یک ساعت بیشتره دارم چونه میزنم خوابم ببره که نمیبره که نمیبره!

از  خریدم  طبق معمول پشیمونم! همیشه همینطورم........... میترسم شوهر کنم بعد  عقد پشیمون شم دلم بخواد پسش بدم یا عوضش کنم!


چه زندگی بی انگیزه ساکت صامت راکد مزخرفی

راز زندگی تو چیه? هدفمون  چیه? چقدر همه چیز پوچ به نظر میاد  گاهی........گاهی!

خوابم میاد

نمیبره









با همه غریبه م




پروند که  هنوز هوا اونقدر  گرم  نشده

رد  شدم . میخواستم برگردم . برگردم  بهش بگم  دخترا  در این مورد حداقل ۲ دسته ان

دسته اول اونایی ان که محض فیس و افاده  تو  گرما  کفش سرما میپوشن و خودشونو عذاب میدن که امثال تو باهاشون معاشرت داری  اما  دسته دوم   اونقدررررر بی حوصله ان که  دو ساله  نرفتن کفش تابستونی بخرن  ۲ ساااال!


حوصله هیچ کاری و هیچ کسیو ندارم  و نگران خودمم


چرا انقدر خنثی م? خسته شدم  از این حال

از تنهایی  خودم  خسته ام و دلم میخواد که تنها باشم چون اون کسی که میخوام نیست.






بستن....دل ...هههه




انقدر  از این  رویاهای دخترونه  بوده که به باد رفته. به بااا ااااد !!







خلاصه که ۹۰ درصد دردی که میکشم عصبیه. از اضطرابه.  منی که بهم میگفتن عصاره ی آرامش!

تا میام توی خونه  دردا  میان سراغم . 

دکتر بهم آرامبخش داده!  من که نمی خورم :(



و  ..... خنثی هستم...  فقط میخوام یه سریا نباشن  یه سری  چیزا نباشن  و  هیچ ایده ای ندارم که چیا  باشن  و هیچ  ذوق  خاصی هم ندارم


مامانم میخواس یه خونه جدا بگیره. امروز بهش یادآوری کردم. دلم میخواد بگیره نمیدونم چرا.






فراموشی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صفر



,تو  کل کانتکتام   رو که زیر و رو  کنم  یک نفر !  یک نفر رو هم پیدا نمی کنم بهش بگم  که  حالم گرفته س و چه فکرای احمقانه ای تو سرمه. یک نفر هم پیدا نمیشه بش بگم بیا بریم بیرون بچرخیم غیر همون مهرنوش معلوم حال که  ممکنه وسط  راه  از هر  معلوم الحال دیگه ای شماره  بگیره.

دقیقا  کی تا این حد تنها شدم؟







اضضضضضطرااااابب  دارم:ا




باور کنید آدم می تونه ناراحت بشه



هیچ وقت   از  یه دختر جوون  که زیادی هم آروم به نظر می رسه  نپرسید چرا  دیسک و آرتروز ؟

می دونید؟   بهش نگید : "عاشق تو ام  که با این سن ........هم  کمرت  درد می کنه هم گردنت! "

" ازدواج کردی یا مجردی؟"


علی الخصوص که  پرستار باشید و  علی الخصوص که  فقط یک سال از دختر جوون کوچکتر باشید.

علی الخصوص که مادر  دختر  همراهش باشه.

علی الخصوص که دختر جوون ،‌پیش از اون  ، چند روز بود به این فکر می کرد: چه خوب که نه دکتر جدید و نه پرستارای  جدید باز با  تعجب احمقانه شون  و  کنجکاوی های بیخودشون  حالمو  نگرفتن.


باور کنید یادآوری  نحوه مبتلا شدن آدم به هر مرضی می تونه ناراحت  کننده باش!   باور کنید  می تونه خاطره ی بدی باشه.  باور کنید گاهی  حرف  اضافی  موقوفه. حتی برای شما پرستار عزیز!

باور کنید دختر جوون میتونه تصادف کرده باشه.  می تونه  حتی  توو  جوونی مُرده باشه . این خیلی احمقانه س که  به کسی بگی :

عاشق تو ام که با این سن ............مرُدی !

نیست؟

این خیلی احمقانه س کسی رو بخاطر  چیزی که درش  نقشی  نداشته ، و  تازه  فقط  به  خودش  آسیب رسیده ، سرزنش  کنی !  برای بیماری !!!!

نیست؟

 

این لحن سرزنش وارِ‌ تکراریِ  احمقانه ی نهفته توو کلام بعضی ها  رو درک نمی کنم.....


و  روی  وایت برد  نوشته :

هوپ!  هُلد آن ،‌ پِین  اِندز !

!!!!!!!


اینطوری میشه که دختر جوون  باز خشک میشه .........و  خنده های دکتر مهربونِ خوش اخلاق  شاید روی صورتش  خشک میشه و شاید دکتر هم دیگه نخندید.




پ.ن:

پرستار  نبود  در واقع منشی بود و  تنها کاری که باید میکرد این بود  که به من پنبه الکلی بده و حرفش  واقعا حرف اضافی بود . یاد اون دکتر متخصص مغز و اعصاب احمقی افتادم که تو  ۲۲ سالگیم پیشش رفتم و کلی اشکمو در آورد  با سرزنش کردناش. بلا نسبت دکترای خوب  ،  بی شعور براش کم بود . انگار  من  خودزنی کرده بودم و مقصر بودم!