من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی




تا عکسشو دیدم لبخند رو  لبم ماسید.

 دلم نمیخواس جات باشم. نمیخوام کسی باشم که لبخندا رو لبا می ماسه با دیدنش.











تمام روز می جنگم با مشکلاتم ولی بعضی وقتا، بعضی شبها،  یادش که میوفتم گند می زنه به همه قوی بودنام . دلم میخواد فراموش کنم یادم بره اسم و رسم هر کی آزارم داده  رو. چرا قوی شدن انقد از ادم انرژی میبره؟  کل روز زور می زنم  آخر شب یهو ته می کشم  طوری که نمی تونم از افسردگی انگشتمو تکون بدم!  درسته من  داغون بودم ولی  یه نفر هم ضربه آخر رومیزنه ... هنوز  اونقدر بزرگ نشدم که از بدها و  بدی هاشون بگذرم  .  در حال حاضر می خوام  یه جا  حالت گرفته شه.








وسط مهمونی حوصله ام سر رفته و یهو احساس پوچی می کنم... حال ندارم برم پیش بقیه:(









اینجا ، نور، ساحلِ دریا... یه دنیا غربت به دلمه .








دروغگو دوستت دارم و  ازت متنفرم










غریب و تنها...














شب بدیه . دلتنگم . دلتنگم  دلتنگم دلتنگم











زمونه ای  شده که همسایه آشغالشو میاد می ذاره دم  خونه ی تو:| مثلا می میره آشغالش دم خونه خودش باشه؟




+ رفته بودیم با مامانم پارک ، وقت اذان شد ، تعداد زیادی روحانی با زن و بچه  یهو  از دور نمایان شدن، ترسیدم  ، سریع دستم رفت سمت روسریم  ،  دلم نمیخواد گرفتار این  تنش ها و جدل ها بشم  و بخشی  از تجربه ی رو به رو شدن مردم  با همدیگه باشم  ، اونم در حضور مادرم. چون  که کنترل کردن خودم در اون عصبانیت واقعا سخته  و  من دوست ندارم  همچین اتفاقی  بیوفته ...جالب اینجاست که همین اواخر یک  روحانی جوان  مورد ضرب و شتم قرار گرفته و متاسفانه فوت  شدن.همه از هم می ترسیم . عامل این ترس کی و چیه؟ چقدر دردناک که مردم یک کشور  روبه رو هم قرار بگیرن .  بخاطر هر چی که باشه . کاش با هم مهربون تر باشیم.












کاش  تهِ  همه دوست داشتنام ، " کاش دوسِش نداشتم"  نبود .






پاییزه




برای اون سربازهایی که  کشته شدن و باقی قربانی ها ، خیلی ناراحتم . به چه امید  و آرزو  بچه بزرگ کن  و اینطوری پرپر بشن. بازم قصه تکراری  عادت .  دنیای کثیفیه . 








می تونی با یه حماقت ، یه عمر  گند بزنی به  روز و شب یکی.

مچاله شدم.









دوباره پاییز





پاییز که میشه ما بی اختیار می ریم  اتاق جمشید...