من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی





چقدر شگفت انگیزه  که من  هم در آینده تبدیل میشم به یک مرده و دنیای دیگه ای رو تجربه می کنم. شما هم همینطور. همین امروز و فردا ، مگه دنیا چقدره؟ 








خداروشکر که دووم آوردی مامان‌‌. ینی ... خب ... دووم  آوردی نه؟








تنها صداست که می ماند




دروغ گفتم . دوسِت دارم . کاش میشد یه بار دیگه بغلت میکردم. فشارت میدادم.

امیدوارم حالت خوب باشه

 صدا... 







چند روزه با درد و افسردگی تمام فقط خوابیدم صبح تا شب و شب تا صبح از تو رختخواب لعنتی در نیومدم. دیروز فقط مجبور شدم برم بیرون استادم رو ببینم. چون سر قله قافیم مجبور بودم با تیمسار برم. تمام راهو ساکت بود. اعصابم خورد بود از سکوتش. چرا باید برای از خونه بیرون زدن محتاجش باشم؟ با این بداخلاقیش لطفش مایه معطلیه. همینطور فکر کردم. به اینکه واسه بیرون اومدن از خونه محتاج این زن وشوهرم که هرکدومشون یه جور واسه لباس پوشیدن من قانون وضع میکنن. ۱۸۰ درجه هم با هم فرق دارن. نظر منم که مهم نیست.خلاصه حالم بد شد فشارم به شدت افتاد .جلوی در شرکت استاد نتونستم از ماشین پیاده بشم. اون وقت این عاقله مرد بهم میگه اونجا سوپره یه ابمیوه بگیر برا خودت. ینی متوجه نیس نمیتونم خودم برم برا خودم آبمیوه بگیرم منی که دارم غش میکنم. وقتی رفت بگیره از فشار عصبی و روحی گریه کردم.وقتی اومد دید تعجب کرد اما یک کلام حرف نزد. این نادیده انگاشته شدن همیشگی.






کاش جهان بداند





کسی بعد ما هست بگوید بعضی شب ها را چطور تاب آوردیم؟











دلم میخواد همه رو از زندگیم حذف کنم. حتی شما دوست عزیز









بله مسئله اینجاست که من دلبری کردن رو خوب بلدم منتهی از دور قشنگم. نزدیکم که میشن نقابم میوفته. واسه همینه که دوری میکنم.








راستش رو بخوای  اصلا خوب شد که مردی. تو تا وقتی زنده بودی دهنمون رو سرویس کردی و نمیدونی چه سخته آدم به عزیزش بگه " تا وقتی زنده بودی" ! نمی فهمی!  که اگه می فهمیدی الان زنده بودی... خیلی خاطره بدی برامون ساختی . خاطره بد بد بد. اصلا ازت متنفرم. متنفرم که دخترتم مثل خودته و احتمالا دخترش هم مثل خودشه و این داستان ادامه دارد... میخوام فراموش کنم اصلا می شناسمش. نمیخوام عزیزی داشته باشم. که بترسم از از دست دادنش. میخوام همه اونا که دوسشون دارم دیگه دوس نداشته باشم. خوب می شم بعدش؟ 










من از مکالمات نیمه شب ، اتفاقا بیزارم. 








اصرار داشت بگه  مهربون نیس (نسبت به من مهربونی نمیکنه) و شیطونه. میخواست بگه حرفاش از سر شیطنته نه مهر. میخواست بگه" دوستت ندارم" .








سین کردن و جواب ندادن نامردی تر است یا سین  نکردن و جواب ندادن؟  تا ابد ! 


نکته تستی : میزان نامردی یک طرف با میزان زجر طرف مقابل رابطه مستقیم دارد.







باید یه رازی رو بهت بگم و اونم اینکه من روی تختم برعکس میخوابم. برعکس میخوابم چون اون منظره طرف تختم قشنگتره و میخوام که ببینمش موقع خواب. سالی یه بارم حالم از تکراری بودنش به هم میخوره و راسته میخوابم و حتی به قیمت دیدن لوله بخاری کج و کوله از دیدن اون تکرار تهوع آور دست می کشم. همه ی اینا می دونی چرا اصلا اتفاق میوفته؟ چون بنده کله که میذارم فوری خوابم نمیبره باید منظره رو به روم رو ببینم. تمایل داشتم چیز زیبایی روی سقف بود تا تماشا میکردم.ولی نیست.



دارم یه کتاب خوب میخونم ، از اون مثبتا .کتاب خوبی هم هست ولی از اونجایی که من جزو نیروهای شر تشریف دارم دوست ندارم اون حجم از انرژی مثبت رو پیاده کنم. مثلا الان کل این پستی که نوشتم زندگی منو به فنا داد طبق اون کتاب. کتاب خوب و قشنگ و نایسه ، من ذاتم خرابه.








بعد ولی اگه اونم اندازه من به فکر بود اندازه من به نصب فیلتر شکن اهتمام می ورزید. اگه دلش پی دلم بود...










نه در برابر چشمی نه غایب از نظر...