من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی





این درد لعنتی هر وقت  زیاد میشه منو کافر می کنه...









نصف شب باشه ،  بی خواب باشی ، لبریز باشی، از کلمه، گوش شنوایی  نباشه.










بی شک حال ما  خوب نیست.









دلتنگم و با کسی میل سخن هست ولی کسی نیس.





فراموش کردن آدمایی که می شناسی




حس می کنم دارم خودم رو به همه تحمیل میکنم. میخوام از همه دست بکشم.بهتر بگم میخوام دست از سر همه بردارم.









درد لعنتی برگشته و امشب دیگه فلجم کرده. لعنت.








 کاش کسی بود که واقعا می تونستم شادش کنم ...







هیچ وقت تو بزرگسالیم واسه کسی ناز نکردم چون قبلش فهمیده بودم نازم خریدار نداره. هیچ وقت بی پتو نخوابیدم رو کاناپه که کسی بیدارم کنه سرجام بخوابم یا روم پتو بندازه. هیچ وقت نشد نرم سر سفره  و کسی بیاد پی ام یا  نشد قهر باشم و  برام غذا بیارن تو اتاق .دیگه توقع هم ندارم.ولی  شده  غصه داشته دلم ،گریه کردم و دلم خواسته بالاخره یه روز اونیکی  می بینه بی تفاوت رد نشه.









زندگی گوه  خونواده گوه  خدام که خدای ما نیس...





فکر و بی خوابی




خوابم نمیبره . فکری ام.پلاس اینستگرام میشم. هندزفری تو گوشامه فکر می کنم مامانم داره از تو تختخوابش صدام میزنه. کارم داره . عصبانیه. شایدم ترسیده. منم می ترسم میرم اتاقش میبینم خوابه. صدایی نبوده . همش همینه هرشب همینه هر وقت هندزفری گوشمه همینه. می ترسم . می ترسم. می ترسم.

+ جنگ بین مامان بابا... آبرو نداریم.

+فقدان.









یهو یادم میاد چی شده. دیوونه میشم.








این مدت که تنهام گذاشتن  دیدم که بدون دیگران هم میشه زندگی کرد. سخته ولی خب میشه









اینا که میگن واسطه ازدواج نمیشیم حق دارن. الان من همش  از دایی خدابیامرزم شاکی ام که باعث ازدواج مامان بابام شد.









شدم چوب دو سر نجس. هر دو طرف منو نفوذی می دونن. جدا شین خلاصمون کنین بابا. تف تو این بچه پس انداختن تف تو این خونواده.