من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی





شبیه مرگ می مونه ، وقتی همه فراموشم میکنن انگار مردم‌.

فکر میکنی آدما باید آتیش درونت رو بدونن. اما خب نمی دونن . از کجا بدونن؟ اینطوریه که با خفه شدن عاقبت  آتیش میگیری و می سوزی و تمام.












همه چرت میگن همه





این حقش نیس که‌من لااقل ۱۵ ساله دارم نفس های مامانمو چک میکنم و همیشه اضطراب دارم وقتی میخوابه وقتی حمامه وقتی توالته... این حقش نیس من توانم تموم شده










آهنگ وبلاگ منو دیوونه می کنه.پاییز بد شد . خیلی بد. متن پروفایلش رو  رو سنگ قبرش انداختیم.








خودش خواست و همه چیز بعدش دردآور تر شد.وقتی میدونی پشیمون بود اما خدا کاری نکرد خیلی خیلی زجرآورتر میشه.اونهمه دعا و گریه ... امید بین اونهمه نا امیدی، نذری پخش کردنا  تو حرم ...خیلی به تو مطمئن بودم . زیادی .








عین خوره داره می خورتم. میخوام به کسی بگم اما هرچی بالا پایین  می کنم میبینم کسی نیس که بش بگم‌ .یا اصلا میشه بگم؟ درسته بگم؟







تاریخ قبل و بعد از دیدن جانِ بی جان




جنازه دیدن مهمه. من چندتا دیدم .بعضیا بیشتر بعضیا کمتر. بعد از اون عوض شدم.  




گاهی نگاه مامان بدجوری خیره و سرد میشه‌ . می ترسم .همه آدما میرن پی زندگیشون فقط خدا شاید به داد برسه. شاید ‌. اگر صلاح بدونه . اگر اگر اگر



کاش تنهات نذاشته بودیم .کاش بودی. من چه کار کنم با حال خواهرت؟ من دست تنهام من چه کار  کنم؟








امروز سر خاکش بش گفتم ازش متنفرم. دلم میخواست ازش متنفر می بودم ولی دروغه. ازت متنفرم . خسته ام . من بت گفتم ازت بوی مادرمو میگیرم. چرا چرا چرا









دلم برات تنگ شده.خعععععلیییی









شاید تقصیر ما بود.  شاید تقصیر ما بود. شاید اگر به حرفت گوش نمی کردیم و به زورم شده میومدیم دور و برت...اینطور نمیشد.









حق ما این نبود. هیچ وقت ته لیستت هم نبودیم آخرین نفری که بهش فکر کردی هم نبودیم به مادر بیچاره من رحم نکردی میدونستی ما چه تنهاییم میدونستی دل مادرم چه تنها و غصه داره ولی این ماههای آخر دورت شلوغ بود و ما رو ریجکت می کردی. تو هیچ وقت به مادر من فکر نکردی. تو داغ گذاشتی به دل ما. چه حقی داشتی؟  جمعه ها تو با غریبه ها می گذروندی و برا خودت خانواده ساخته بودی در حالیکه مادر من  از تنهایی قوق می کشید ماهها بود که ندیده بودیمت. نه میومدی نه راه میدادی بیایم. اونی که تا آخر عمرش عزادار توئه مادر بیچارمه همونی که ریجکتش میکردی.اونی که گریه میکنه با تو حرف میزنه و میگه چطور فراموشت کنم اونه.اونی که این همه بلا سرش آوردی و بازم  داغ به دلش گذاشتی. می دونستی من دست تنهام نه بابایی دارم نه خواهر برادری که کمکم کنه مامانمو نگه دارم. می دونستی می دونستی می دونستی...

برات مهم نبود. حقش نیس مادرم داغون بشه













رفت از بینمون. به ما هیچ فکر نکرد. هیچ جای زندگیش نبودیم. ما رو ندید. مادرمو ندید.  رفتن رو انتخاب کرد و نجنگید و تا اخر عمرمون  تصویر چشمای باز و خیره  و تن سرد و خاک سردتر برامون یادگار گذاشت. چشمای بازش...

حال خراب ینی هم تا عمق استخونمون داغدارشیم  هم دلگیریم ازش ینی عاشقشیم و کینه اش رو به دل گرفتیم. حال خراب ینی واسه خاطر مادرم یه قطره اشک نباید بریزم ینی هیچکی دورم نیس  تو بغلش دوقطره اشک بریزم ینی باید صبر کنم شب شه همه بخوابن . ینی تو مراسمت غریبم چون دورت پر غریبه هایی هستن که برات از ما اشنا تر بودن چون تو مارو نمیخواستی. چرا؟ چرا مارو نمیخواستی؟ مگه چه کارت کرده بودیم؟ در به در دنبال آهنگی هستم که برام فرستادی..‌. پشت پنجره اتاقتی همیشه...

داری میگی...


هزار تا رستوران تو راه خونه هست که با تو رفتیم و پاتوقت بود. چطوری فراموشت کنیم؟ مگه میشه تو مرده باشی؟ آدمی که سراسر بودن بود چطور رفت؟ چطور نیست؟ باورم نمیشه.













کاش   بپاشیم از هم . نابود شیم  ، چیزی از ما نمونه . تموم شیم.