من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

متروکه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رو سایلنتین




هرچی میگردم تو پیوندهای وبلاگم می بینم عجب برهوتیه! چه سکوتی حکمفرماس!




تیمسار بی انتهاااا.......




نمی دونم چطوری با تیمسار آشتی کنیم. ولی خیلی بدم میاد روز پدر باهاش قهر باشم.

مونوپادم نمی دونم برم بخرم.......... باز بگه چرا خریدی و من لازم نداشتم و از طرفی گفتن بهتره موبایل مورد استفاده همراهتون باشه موقع خرید٬ که تست کنید بهش بخوره و.............نه ساعت میندازه بابای من نه انگشتر و نه از کیف پول استفاده میکنه......اصولا پول نقد زیادی همراهش نیس

اودکلن هم که تو خونه ما محل مناقشه هست. کمربندم بد نییس..............


به مهری گفته چرا موبایل تو و تبلت جین پسورد داره ؟ مال شما پسورد داره بد نیس برا من بده؟

نمی دونم  آخه یجوریه آدم بره موبایل یکیو دست بزنه و ببینه پس داره و بعد روش بشه بیاد بگه! خب معلوم میشه میخواسته توشو نگاه کنه دیگه!


حالا هم میگه یکی به موبایل من دست زده و بعضی کتابامو حذف کرده!

منظورش منم چون می دونه که مهری بلد نیست به موبایلش دست بزنه.

خودمونیم  ، من دست نزدم !


اون روی خوش بینم میگه ایشون خودشون حذف کردن و حواسشون نیس .

اما امان از روی بدبینم! اون میگه که اینا بهونه س  که دوباره پسورد بذاره روی گوشیش!




تو چی از جون من میخوای؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زهر آخر شبمم بریزم




من خیلی دلم میخواد آدم بشم

از این خونه بزنم بیرون

انرژی مثبت بشم و فیلان.....

اما نمیدونم چرا نشده تا  حالا؟ شاید دارم الکی خودمو اذیت میکنم شاید واقعا آدم نیستم خب!

دلم میخواس پسر بودم. همیشه خدا منه لعنتی دلم میخواس پسر بودم. نمیدونین چه طبیعتی در دسترس من هست و من از دستش میدم و فقط از پنجره نگاهش میکنم.

باس میزدم بیرون. باس حداقل اون بیرون تنهاییمو سپری میکردم. این تبعیدو .......

مث چی کار میکردم و فارغ که شدم با یه تراک  داغون میزدم به جاده که میره سمت بالا ، میزدم کنار و با یه پتو  دورم ، تو سرمای سگی  زمستونای اینجا ، زل میزدم به عمق دره و احتمالا بازم به بدبختیام  و عوضی بودن دنیا و مردمش فکر میکردم.

اینم از این.

ورژن جدیدی از بدبختی بود انگار نه اینکه حالت خوب بشه.

ولی خب به بعضیا که احتمالا منم جزوشونم نباس خرده گرفت که خاک تو سر سیاه بینتون........ما دست خودمون نیس دنیا رو اینجوری میبینیم .شما آدم خوبا و انرژی مثبتام کارکردتون قابل تحمل کردن دنیا ٬ با وجود ما و آدم بداس.








من خوبم.

باورتون میشه؟




خسته شدم ازخودم بخدا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

طلسم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از خود تنفری



واااای وقتی به وبلاگهای دیگه نگاه میکنم و مطالبشون ور میخونم تهوع میگیرم از خودم و از اینجا

وراجی دم صب




اول نبشت:

شب ساعت ۱ خوابیدم  و یه ۳ ربعی  هم هس که بیدارم . این درد منو سحر خیز  کرد مگه بده؟

احساس میکنم چون پای  لپ تاپ میشینم و پاهام خمه تاندون پام سفت شده  و برا همونه که درد میکنه.

به همین دلیل  یه حسی هم بهم میگه یه حذف موقت ( دقت کنید! موقت! )  بکن. 



*قبلا ها کتاب ابوذر رو خونده بودم اما نصفه نیمه. الانم دارم میخونمش بازم فکر کنم نصفه نیمه.  جالبه که  یه نت کنار صفحه ش دیدم ٬ دستخط خودم بود ٬ سوال بود. همین الانم وقتی میخوندم  دقیقا همون سوال برام پیش اومد. کلا چون مدتهاست مطالعه رو کنار گذاشتم چه برسه به مطالعه تاریخی ٬ خیلی سوال از چونی آن عصر ! برام پیش میاد.

مگه تو کعبه بت نبوده ؟ همه می رفتن اونجا طواف ٬ پیغمبر  میرفته طواف چی اخه؟ حالا میدونم کعبه رو از اصل ابراهیم بنا کرده اما حالا چی شد که کعبه ای که حضرت ابراهیم ساخت باز پر شد از بت؟

بعد یه جا مردم دارن میگن فلانی از بتها کافر شده و رفته نصرانی شده. پس بالاخر ه اینا خدای واحدو میشناختن دیگه!


کتاب ابوذری که ما تو خونه داریم  ٬ قدیمی و با ورقای کاهی نازک در حال پوسیدن قشنگ حس ابوذر و اون بیابون به آن دست میده.



بعدا نبشت: من چند وقت بود خودمو میکشتم که چرا این ویرگول این شکلی شده ( ٬) الان پیداش کردم کجاست ! ( ،)





کسب اجازه ی لینک




نوشته بودم از وبی خوشم بیاد بی خبر و بی اجازه لینکش میکنم مگر فلان و بیسان  ....

حالا فهمیدم خیلی هم خوب نیس . شاید بهتره اجازه بگیرم.

نفاق

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اینم میشد



جای گلای تو باغچه مون بودم و الان با این بارون شدید و تگرگ مرده بودم