من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی


....


پ.ن:  دلم میخواس شجاعت این رو داشتم که وقتی می پرسی چشمات چرا قرمزه ، بگم گریه کردم .



خدایی که نیست


تنها خدا می داند شکنجه ای بالاتر از دوست داشتن  کسانی که از آزارتان می دهند وجود  ندارد.





هیچکس نمی تونه بفهمه. هیچ کس نمی تونه بفهمه. از خودت می ترسی  و  از خودت خسته ای  و نمی تونی جلوی هیچ چیز رو بگیری. نمیتونی جلوی ذهنت رو بگیری  . از روی پل های عابر پیاده  ، از روی پشت بوم خونه تون پرت میشی پایین .  با هر پروازی سقوط میکنی . چندتا قرص خواب میخوری و شیر گاز رو باز میکنی و  درزها  رو کیپ . یه چیزی توی کله ات  اشتباهه. اشتباهی هستی و هیچ کاری هم براش از دستت برنمیاد. اشتباهی هستی و هیچ چیزی جز  اشتباه نمی تونی باشی.





 شبایی که دنیا خیلی بی رحم تر از سابق بود و بیداری خیلی کشنده تر از معمول، انگشت شمار من قرص خورده بودم که بخوابم و  زیر سیبیلی  رد کنم. اون شب ولی جرات پناه بردن به خواب هم نداشتم. می ترسیدم از سایه ی واقعیت و بیداری که بیوفته رو خوابم. تو خوابم خو آدم دستش به هیچ جا بند نیست. برزخی بودم  که نپرس.



تمام این مدت مثل این می مونه  که تو کمایی چیزی بودم  . خوابی چیزی  .و  چشمام بازه . و یادم میاد !  یهو تمام  چیزایی که شنیدم داره  یادم  میاد. همه انتظاری که کشیدم  برای یه چیکه توجه از آدمایی که دوسشون داشتم یهو تبدیل شده به یه دمل چرکی .  کینه روی کینه گذاشتم و قلبم سیاه شده . از سیاهی  قلبم دردم گرفته ،  دارم می میرم .حسی دارم  انگار تو قلبم عین راکتور اراک  بتن ریختن.  یک نفر آدم نیست که بتونم  بگم دوسش دارم  در این لحظه. اونقدر تلخم که تلخیم گلوی خودمو میزنه و  آره همینقدر گَندَم و هر کس آزاده  هرقضاوتی درباره ام بکنه.