من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی






صبح بیدار شدم نبودی . به راستی کلمات شک میکنم اما به اولینشان اعتماد میکنم. پس صبح بیدار شدم و نبودی. شاید هم از جایی برگشتم همین اطراف. و نبودی. آمدم لباس عوض کنم توی کشوی لباسم  چند بسته بود باز  کردم  لباسهای زیبایی بود. شب گذشته تو در آن  اتاق  خوابیده بودی . فکر کردم برایم نشانه گذاشتی که دوستم داری. باقیش هم زیباس اما چراین بنویسم؟ مگر نه اینکه بعدها همه اینها احمقانه س همه احساسات بی سرانجام من هست؟ بی خیال اصلا  نباید همینقدر هم می نوشتم.




من مُردم.




مامانم زنگ زده بود ضجه نمیزد خیلی غیرعادی نبود تو شوک رفتم وقتی گفت زن وبچه ش درجا رفتن دهنم باز نشده بود که گفت احسانِ بدبخت مُرد. احسان مُرد احسان مُرد احسان مُرد احسان مُرده احسان مُرده؟ هضم نکردم ینی چی. تا حالا کسی نمرده بود. ولی احسان مُرده. شناسنامه ش تو دست من بود تو پزشکی قانونی. نگاه میکردم. بی ربط ترین آدم بهش بودم در طول حیاتش  و حالا  که مُرده بود شناسنامه ش تو دست من بود. فکر میکردم وقتی بمیرم شناسنامه م دست کیه تو پزشکی قانونی. اصلا کسی رو دارم کمک خونواده م کنه؟ خونواده ام؟ خونواده دارم؟ 






این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.




به نظر من  هر بچه ای که  پدر و مادرش  جدا شده  باشن  قابل ترحم نیست و نباید همچین دیدی بهشون داشت که خودشون هم باورشون بشه بدبختن.پدر و مادرش جدا  شدن  اما همه چیز مرتبه. یه پدر خوب و فهمیده و  تحصیل کرده و مهربون  ، زندگی با کیفیت ، پول به حد کفایت ، پدربزرگ مادربزرگ خوب  و  مادرش هم نرفته دیگه نیاد ...

اونی که به این میگه سختی ، باید بگم خوش به حالش. ندیده خیلی چیزای زندگی من و دیگرانِ بدتر  ازمن . نشنیده چیزایی که نباید می شنیده . خشونت ندیده . دعوای پدر مادر ندیده. فحش پدر مادر به هم رو نشنیده . ندیده  یکی تو حیاط واسه  یه ادم زنده قبر بکنه. ندیده کسی بخواد کسیو بکشه . از جون عزیزانش نترسیده. با احساسات متضاد خودش خفه نشده.  نترسیده به حد مرگ . 

ندیده دختری که بچه طلاقه و پدرش مرده و مادرش بی گناه  زندانه و وقتی هم میاد بیرون تنش رو سیاه و کبود میکنه چون اعصابش خرابه ، دختری که بهش تجاوز شده. ندیده پسری که از گرسنگی کیکهای کپک زده رو میخوره و پدرش مرده و زیر دست شوهر خواهر زندگی میکنه. 


جدایی پدر و مادر گاهی تنها راه نجات  آدمهای او خونواده هست. یه راهکار مفیده  برای حفظ آرامش و احترام . لااقل بهتر از اینه که پدر و مادر با هم زندگی کنن و بعد چند سال ندونی چرا از خودت و از اونا فراری هستی. دیگه یادت نیاد از بس که رخنه کرده تو وجودت. بهتر از فحش و کتک کاریه.









هیچ کس منتظرم نیس




نفرت  عجیبی دارم  به آدمایی  که زیاد حرف میزنن . زیاد حرف زدنشون  باعث  میشه هر طور  دلشون میخواد حرف بزنن  هر توهینی می کنن و خودشون رو میزنن به بی شعوری  که البته درواقع  کاملا هم بی شعورن. اینا  هر بلایی تو زندگی سرشون میاد متاسفانه حقشونه و چه  بد .  نمیتونی بهشون بگی لطفا بی شعور نباش چون  ذاتشون همینه، بی شعورن،  هرچند آدمای بدی نباشن. ولی  خب عزیزم ، بی شعوریت  دست خودت نیست  لااقل کمتر دهنت رو باز کن و در افشانی  کن.







حالم به هم خورد. بعضیا نه یک جو  شعور دارن نه معرفت  نه ادب.  فقط  لات بازی بلدن











۲سال در کمال بی عرضگی بچه ات رو  ول کردی  تا به  اینجا برسه  به  سیگار و  فکر خودکشی  با دارو ... ۲ سال  با بی عرضگی و بی کفایتی تمام ولش کردی تا یکی  دیگه بیاد جمعش کنه. باعث تاسفه .







شاید این اواخر قطع رابطه اش با خونواده  صلاح بود شاید حکمتش این بود که  نبودش  کمتر به چشم بیاد ؟

شاید!









الان فقط احتیاج دارم به کسی که هر دو همینقدر بدبخت باشیم

بفهمه منو

یه زمانی ته دنیا برام‌ وقتی بود که از بازی برمیگشتم خونه و پنجره اتاق بابام بسته بود مرد همسایه در آپارتمان رو بسته بود و قدم به زنگ  نمی رسید. الانم قدم به زنگ نمیرسه و همه پنجره ها بسته س. پنجره اتاق بابام بسته س ،درهای این خونه بسته س.









نشد شبی که سحر نکردم   مگر که آتش در جان گیرد