من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

کجه?



راستش هر سال این ایام مجالسی که میرم دقت کردم به صورت ناخودآگاه واسه خودم گریه میکنم نه واسه هیچکس دیگه نه مطمئنم که کسی مظلوم واقع شده نه مطمئنم که مظلوم واقع شدن ارزش باشه فکر کنم ما دوزاریمون  کجه و کلا  اشتباه فهمیدیم قضیه رو

خداحافظی



رفت و آخرین جمله اش عوض خداحافظی این بود:

یه بیل بده بهش بگو بره کار کنه!

زور بده،بد!


اکثر روضه هایی که تو این ایام میریم همش یه سری حرفای تکراری میگن. 

به نظرم بهتره برای این مجالس هم ملت یه جا عضو بشن که همش حرفای پارسالو نشنویم. بابا یه عده ادم معمولی که هر کدوم ۴۰  ۵۰ سال عمر دارن هر چقدر تو این سالها گفتین خمس بده زکات بده حجاب رو رعایت کن  غیبت نکن  دیگه اگه تا حالا نفهمیدن از این به بعدم نمیدن دیگه .جالبیش اینجاس که هیچ وقتم نمیاد بگه به این علت خمس و زکات بدید! فقط میگه بدین چون خدا و رسول گفتن!

هر سال هر سال همون روضه های تکراری !سال تا سال ما پیشرفت نمیکنیم?

باز یکی که میاد میگه ابعاد غیبت که نوعی تخریب هس به لحاظ روانشناسی و جامعه‌شناسی چیه و اینکه اجبار در دین چه اثر بدی داره میان میگن که چرت میگه و روضه رو سیاسی کرده!

من که از اجبار حالم به هم میخوره حتی اگه صدبار علتشو برام بگن و منم قبول داشته باشم اما چون زوره نمیتونم دلی بپذیرمش.

آمریکا هم زور میگه، بده نه?

 بده ،بد!

هری آپ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نیگا!




خدایا انقدر مارو به حال خودمون وانگذار.میدونی چی میگم دیگه.

ینی به خدا ینی به خودت قسم به زور دارم خودم و این خونواده رو سرپا نگه میدارم.واقعا آرزوی مرگ دارم.حرف نیست بلوف نیس از همینشم میترسم.میترسم هر روز به این افکار نزدیکتر بشم.خسته ام دیگه تو از اون ارتفاع متوجه نمیشی؟نیگا.................

این روزا هی دارم مخ میزنم.مخ ننه بابا. هی دلقک بازی هی.........

میخوان برن سفر.انقدر از فکر وخیال کردنا و موبایل بازیای تیمسار تو جاده میترسم که همه کاری کردم تا راضی بشن با پرواز برن.




پ.ن۱:

همون کسا که از تو باغچه چیدنت توی خیالشون ادامه میدنت.........

پ.ن۲:

مهری ٬ تیمسار! عاشقتونم ٬ ببخشیدم!




ادد تو د ......ینگ بلک لیست!


یک مورد  دیگه هم پیدا کردم  که به چک لیست دختران ه*ر*ز*ه     اضافه میشه........

که بیشتر از همه آزاردهنده و بی عدالتیه و باعث میشه حالم از هرچی تربیت مثلا اسلامی و کشور مثلا اسلامی به هم بخوره .........

اون دخترایی که باسه پروفایلشون عکس خودشون رو میذارن!

اون دخترایی که میخوان باشن!

اونا هرزه ان!

چه جیگرن اینا....






پیک نیک اومدن انگاری





اینا قرتیاشونن





اینم اون تخسشونه که بقیه گمش کردن( دقت کنید! گم نشده بقیه گمش کردن)

الانم تو دردسر افتاده



زمین گیر



کمر لعنتی زمینگیرم کرده

افتادم تو رخت خواب امیدوارم تا فردا بهتر شه تا بتونم کارای دانشگاهمو انجام بدم


پ.ن: "شناسنامه تو توو خونه جا بذار"

این قسمتش منو بدجور گرفت.

هر کس حتی وقتی خونواده اشو  ترک میکنه شناسنامه شو با خودش میبره یه جورایی وقتی شناسنامه شو هم با خودش برد دیگه همه چی تموم شده س.




روزی از روزهای بووووووق

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

میزان بی ........ رو تا سه رقم اعشار محاسبه کنید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مرد یعنی........



هر ازدحامی از حضور مردها ٬ یه چراغ قرمز چشمک زن تو  پیشونیم روشن میکنه.فشارم میاد پایین و هول برم میداره!

دستای مردونه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزی از روزهای بووووووق




چه روز ........بود.صبح تا  چشمامو باز کردم یاد این افتادم که دیروز برفی  بدون من رفته بود کتابخونه دانشگاه ازاد.البته با زرنیخ. زرنیخ دانشجوی دانشگاه ازاده.

دیروزش گفته بود کارت دانشجویی چندتا از بچه های دانشگاه ازاد رو گرفته تا بره کتابخونه شون.منم بهش گفتم خواستی بری منم خبر کن.گفت باشه.

اما دیروز گفت  که رفته.گفتم مگه قرار نبود منم خبر کنی.گفت آخه با زرنیخ بودم!!!!!!

نمیدونم من میخوام زرنیخ رو بخورم یا زرنیخ منو؟؟؟؟

خااااک تو سر من .در طول تحصیلم ۲ تا از استادام  ................اما من توجه نکردم اون وقت این برفی فکر میکنه من میخوام زرنیخی که چندسال از من کوچیکتره  رو...............

تقصیر خودمه که جریان آرش رو بهش گفتم. آخه آرش از من کوچیکتره.اما اینم گفتم که من اونو بچه و جای برادر خودم حساب میکردم.


حالم از این دوستی بهم خورد. ما فقط وقتی به هم احتیاج داریم همو ادم حساب میکنیم.خیلی  ناراحت شدم.امروز تا چشمامو باز کردم یاد این کار برفی افتادم.

حالا که هرکار میکنم نمیشه منم درسم که تموم شه و دیگه هیچ کاری با برفی نداشته باشم دوستیم باهاش تموم شده س.ینی چه من بخوام چه نخوام همینطوره برفی همچین آدمیه.عروسیشم نمیرم..........فکر نکنم خودشم تمایلی داشته باشه.......


وسط همه اینها من مقصرم.من مقصرم که آدما باهام اینطور تا میکنن.یه ایرادی در من هست.ولی چیه نمیدونم؟