من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی





اوایل خرداد بابام با من قهر کرد حدود چهل روز  یا دو ماه . بعد شروع کرد خودش رو به  کوچه علی چپ زدن و ایجاد رابطه با من که خب طبیعتا منم تا همین الان دیگه نتونستم باهاش ارتباط گذشته رو برقرار کنم خسته بودم چون. حالا یک ماهیه با مامانم قهر کرده اونم به همون ترتیب سر هیچ و پوچ. و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت و واقعا نمیدونم از کی کمک بخوام. یه داداش بی غیرت بی معرفت هم دارم اون سر کشور، از همینجا بهش سلام عرض میکنم چون اونم باهام قهره. 


برام مهم نیس اگه کشف کنن وبلاگم رو 









یه روز بی هوا ماشین زد بهش و خودش و خانواده کوچیکش در جا مردن . بعد از اون ننه من میگفت تقصیر ننه باباش بود چون اعصابش رو خورد کرده بودن و حواس پرت شده بود. دلم میخواد دقیقا به همین شیوه بمیرم . ننه بابای من که قراره باقی عمرشون رو جز بزنن از دست همدیگه ، بذار یک غم مشترک داشته باشن!




 




یقین دارم نصف شیشه عمرم رو  شب سر می کشه.








خیلی وقت بود ننوشته بودم:  صبح یک روز طلایی دیگه ات بخیر جین







رابطه مزخرف پدر و مادرم باعث شده کم کم رابطه منم باهاشون بد بشه و نفرت تو روابطمون موج میزنه ماشاءالله.  دیگه من اون ادمی نیستم گوش بدم به درد و دلاشون . معمولا با برخورد تند من مواجه میشن مخصوصا مامانم







دلم برات تنگ میشه آقای پدر...










ساعت بامداد، بی خوابی، قلب، دلتنگی، فکر ، فکر ، فکر. 








دلتنگم . دلتنگ . دلتنگ همه چیزایی که برنمیگرده. 









زندگیم هر روز داره سخت تر میشه









همه چیزای خالی تموم میشن.  پس چرا من تموم نمیشم؟ 







سخته دلتنگ  ماجرایی  باشی که دیگه دوسش  نداری. ساعت ۳ صبح







دیگه هیچ توانی برای مقابله با تصمیمات و رفتارهای اشتباه پدر و مادرم ندارم. فقط آسیبشو می بینم و میگذرم. ضرباتشون رو تنم فرود میاد و باید به جون بخرم











شبها خوابهای عجیب می بینم و با تهوع از خواب بیدار میشم. خواب مشاجره.  خواب کرم هایی تو بدنم که بزرگ و بزرگتر میشن و دست از بدنم برنمیدارن. در حالیکه اوضاع زندگیم از یک ماه پیش به مراتب بهتره ولی حس پوچی خاصی دارم . 










اونقدر خسته و نیازمند و بی پناه که نگو ، که نپرس .



.