من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جًرم



تماشا کردن یه فیلم صرفا عاشقانه  ( تاکید میکنم صرفا عاشقانه!  اشتباه نکنید!)در نظر  گروهی  کثیری از مادر پدرهای ایرانی ٬ جزو  بزرگترین  جرم های جوانیست..........

دوست داشتن چیز عجیبی نیست.........وحشتناک هم  نیست اما انگار جرم هست.


یاد مادربزرگ اون  بنده خدا افتادم که دوست داشت همه عاشقها به هم برسن  ؛  اما هرگز هم رو نبوسن!





 پ.ن: البته منظورم به پدر ومادر خودم نیست اما همیشه انگار داری یه کار بدی انجام میدی و  دارن باهات مدارا میکنن ! مثلا مثل اینکه: جوونه دیگه چه میشه کرد؟





دست به کار شوید!



پدرم  امروز ظهر رفتن سفر به سلامتی........

نشستم با ذوق لاک زدم دستامو..........

میبینم کولر باد گرم میده چک کردم دیدم آب قطعه.......رفتم شیر برگشت رو از جای کنتور بستم و شیر تانکر رو از توی حیاط باز کردم.........

آب اومد اما همچنان کولر باد خنک نمیداد .....تانکر ما پمپ نداره........!

هوا واقعا گرم بود و نمیتونستم طاقت بیارم تا شب لوسین بیاد و توی کولر آب بریزه.........هرچی مهری گفت تو نرو  ٬ طاقت ندارم بعد از کمردرد بلنگی و......چون باید آب از پایین با دبه ببری و بریزی.......

من اما طاقت نیاوردم .فکر کردم تا کی برای کارهای به این سادگی محتاج مردهای بی خیال خونه باشیم؟

به جای دبه پارچ آب رو برداشتم و رفتم بالا پشت بوم...بعد فکر کردم چطوری باید توی کولر آب بریزم آیا باید درش رو باز کنم یا همینطوری روی پوشالها آب بریزم؟ یک پارچ آب رو ریختم و اومدم پایین زنگ زدم به پدرم و پرسیدم.........گفت شما این کار رو نکن طاقت بیارید لوسین بیاد........گفت اگه بخوای خودت انجام بدی باید شلنگ رو از سر شیر تانک باز کنی و شلنگ رو هم مهار کنی و دبه را نصفه نصفه آب کنی بریزی روی پوشالها....

من با پارچ رفتم بالای پشت بوم.........بعد گفتم خوب این شلنگ رو باز کنم که شیر تانک اگه باز باشه هم کلی آب با فشار میره  هم من زهره ترک میشم و خیس آب و از هولم ممکنه کار خراب بشه.تعجب نکنید! تا حالا از این کارها نکردم خوب! باید اون حلقه سر شلنگ که به شیر تانک وصله(اسمش چیه؟) با پیچ گوشتی باز میکردم اما دست که به شیر زدم تا ببندمش متوجه نشدم از کدوم سمت باید بچرخونم؟چون نصفه نیمه باز بود........اصلا هم آبی ازش نمیچکید که بفهمم از کدوم سمت بسته میشه؟ خلاصه چند بار امتحان کردم و بازم نتیجه نداد حوصله هم نداشتم چندبار از اون پله ها بالا پایین برم تا ببینم آب از شیرهای خونه میاد یانه تا بلکه متوجه بشم شیر تانکر الان بازه یا نه؟

داشتم پشیمون میشدم بیام پایین که فکر کردم :به جهنم! آبه دیگه میریزه روم تا وقته شیر رو میبندم!

خلاصه اون حلقه هه رو باز کردم و  یه کم که شلنگ رو کشیدم بیرون متوجه شدم شیر بازه.........شلنگ روهمون جا وسط راه نگه داشتم تا شیر رو با دست دیگه ببندم اما چشمتو روز بد نبینه که از اونجایی که همه کارهای مردونه خونه ما از روی  از سر باز کنی هست٬ سر شیر٬ هرز رفته! شیربسته نمیشه!هر چی میپیچم وسط راه گیر میکنه و به جای اینکه اهرم شیر بپیچه٬ اون دسته الکی سرش میپیچه تا جایی که افتاد! منم گفتم چه کار کنم ؟ولش کن بذار حالا که باز کردم پارچ رو آب کنم ......

شلنگ رو برداشتم و کلی آب ریخت روی زمین و من پارچ رو آب کردم و همونطور که شیر باز بود و بسته نمیشد شلنگ رو دوباره گذاشتم سرش و لیچ آب شدم و شلنگ رو محکم کردم.

پارچ آب رو ریختم روی پوشالها وتمام این عملیات رو چندبار با ناخن های لاک زده  مجددا انجام دادم ........آخر کا رقیافه ام دیدنی بود......لیچچچ آب و لاک های روی ناخن هام کنده شده و به شیر و حلقه سر شلنگ چسبیده!

حالا توی این هیری ویری آقای همسایه از سر کار برگشته و برای اینکه من رو نبینه بالای پشت بوم  باید قایم بشم! البته مشکلی نداشت ببینه منتهی دوست نداشتم فکرکنه مرد ندارن و ........

درنهایت با همه اینها بهتر از این بود که صبر کنم تا جناب برادر بیاد و با دبدبه و کبکبه و خواهش تمنا و فیس و افاده  برا ی ما  کولر رو آب کنه!

خوب شد که حداقل یاد گرفتم چی کار باید بکنم.......


به این نتیجه رسیدم که بعضی کارهای مردونه خونه رو باید خانم ها یادبگیرن و  از پس خودشون بربیان.........الان خیلی کارها که تیمسار میگه صبر کن من انجام بدم یا لوسین بیاد٬٬گوش نمیدم و سعی میکنم خودم انجام بدم......

مثلا زمستون ها خودم میرم  توی حیاط و یخ و برف رو از روی د ی ش  ها پاک میکنم اگر نه به مردها باشه تا فردا صبحش تلویزیون نداریم!


بعضی مردها میخوان ما بی عرضه و خنگ باشیم.......

یادمون دادن که باید توی ماشین بشینیم و مامور پمپ برامون بنزین بزنه !

واسه همینه که مادر من  وقتی ماشینی به ماشینش میزنه و طرف مقصر هم هست ٬ میشینه توی ماشینش تا طرف اگه دلش خواست  بیاد ماشین ما رو نگاه کنه و ببینه چه کارش شده!

یا من باید هر دفعه موقع فرمون دادن به مادرم کلی بالا پایین بپرم که بابا اون شیشه وامونده رو بکش پایین ٬ صدای منو بشنوی که م مجبور نباشم  جلوی مردم پانتومیم بازی کنم!


ینی وقتی در توانمون هست چرا  نباید لااقل تا حدودی  بلد باشیم؟


به خانم های دیگه هم توصیه میکنم........البته کارهایی که در توانمون باشه.........


پس خودتون دست به کار شوید!




پ.ن : الان کمرم درد میکنه







مادربزرگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مزاحمت!



جلوی در دانشگاه!!! ٬ 

در حالیکه  داری سمت در دانشگاه میری ٬  ماشین جلوی پات ترمز بزنه و هی پاپیچت بشه خیلی حرفه  والاا !!!


اون قدر باورش برام سخت بود که تا چند ثانیه فکر میکردم یارو مسافرکشه!


خواهش میکنم نگین :حجابت !  

چون که چادر سرم بود!



----------------------------------------------------------------------------------------



بعدا نبشت:

همین امروز ٬توی دانشگاه ٬وقتی داشتم میرفتم تا از بوفه چیزی بخرم٬ یه ماشین حمل پول عابر بانک دانشگاه جلوی بوفه نگه داشت و یه راننده پیر! !!با لباس فرم و اسلحه از ماشین در اومد و عین بز به من زل زد و  در مسیر رفت و برگشت من به بوفه از این زل زدن دست نکشید!

حححالم داشت به هم میخورد........در عرض ۲ ساعت ۲مورد!  خدا شاهده یه ضد آفتابم نزده بودم! با چادر!

میدونین چیه؟ فقط یه عینک آفتابی داشتم...........چی کار کنم؟اونم نزنم؟پدر چشمامو دربیارم چون خیلی از مردم این شهر هنوز به آدمایی که عینک افتابی میزنن عین آدم فضایی نگاه میکنن؟

پیر خرفت فکر میکرد خودش چشمای منو نمیبینه منم کورم نمیبینم عین چی زل زده به من و با حرکت من گردن اونم حرکت میکنه........


میدونین چیه؟

متاسفانه وضع طوری شده که اگه توی یک کوچه تنها باشی و از یه طرف یه مرد بیاد و از طرف دیگه یه سگ( اینجا سگ زیاده قصد توهین ندارم)  از طرف سگه بری احساس امنیت بیشتری میکنی!


نباید اینطور باشه!

من ترسیدم این مورد رو بگم پیش خودتون فکر کنید حتما ظاهرش بی مورد هم نبوده.......

اما جلوی همین دانشگاه درحال انجام پروژه درسی ٬پیش اومده که یارو خونواده اش پیشش بودن ٬ زن وبچه همراه داشته ٬ اما به ما متلک انداخته!


اینا ناشی از سطح فرهنگ پایینه........اما از توی همین بی فرهنگها گاهی چه ادمایی درستی درمیان! پس به خود آدم هم مربوطه.....

آدم بودن احتیاج به دین وایمون و مذهب خاصی نداره ٬ کافر ها هستن که از بعضی از مسلمون ها آدم ترن ! که متاسفانه از اینجور مسلمونا توی کشور ما به وفوووور یافت میشه.اینا همینایی هستن که حیف نونن!

قبل از مسلمون بودن مسیحی بودن و.........باید آااادم بود!

این نظر منه










فلش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیشب۲



دیشب لوسین با پدرم کمی .........

تیمسار همون گلایه همیشگی را داشت؛ خونه نیستی ٬با ما حرف نمیزنی ٬ در امور خونه مشارکت نمیکنی.......

لوسین هم به مهری میگفت  رفتار تیمسار ما رو از خونه فراری  داده.......

مهری هم بعدا به من گفت اینا رو و میگفت خوب لوسین راست میگه.......

 که البته تا حدودی به نظر من بهانه بود چون وقتی تیمسار خونه نیست و مثلا سفره.......بازم لوسین خونه نمی مونه........روز ۵شنبه میگه  میرم کتابخونه اما میبینیم که کتابخونه بسته هست بعد میگه :سر یه ساعت خاصی میبنده که کارشناس میاد بسته باشه بعد دوباره باز میکنه!


دیروز مادرم به پدرم میگفت روز دختره چی میخوای به دخترت بدی؟پدرم هم کارتاشو داد تا واسه من پول جابه جا کنن.........حالا هرچی من میگم نمیخوام......کی گوش به حرف من میده؟

مهری میگه توعقلت نمیرسه اگه یه اتفاقی واسه پدر مادرت بیوفته باید دست پیش برادرات دراز کنی..........

من عقلم میرسه اما چی کار کنم روم نمیشه خجالت میکشم

بعدشم خوب پیش من نگه حتما که نباید به من بگه.........


دیشب بازم نخوابیدم



قند عسل ها

                    







                                                    




                                                                                                            روزتون مبارک

                                                                                                                          ایشاالله همیشه بخندین






سرانجام بی خوابی




دیشب با مهری رفتیم بیرون........

برگشتنا عینکشو گم کرده بود نمیدونست کجاست.اون پشت فرمون و من دنبال عینک.......پیدا نشد ٬منم گریه کردم!!!!

واقعا گریه کردم! وعلتش هم  دقیقا معلوم نبود اما حالم خیلی بد بود و خودم هم تعجب کرده بودم چرا دارم اینکارو میکنم.........

فقط میدونستم از وقتی اومدیم بیرون چند بار مهری ناراحتم کرده و الکی الکی تنش ایجاد کرد........روی هم دیگه جمع شد و من همینطور کشکی و بی اراده گریه میکردم.

برای خودمم زیاد اتفاق نیوفتاده بود البته نذاشتم کسی بفهمه مهری هم نفهمید با اینکه من کنارش نشسته بودم........مثلا خیر سرم رفتم بیرون که خسته بشم وبخوابم.روزشم کلاس داشتم ولی بازم ظهر خوابم نبرد چشمام شده بود کاسه خون......

البته مهری خودش خیلی متوجه نمیشد داره اعصاب منو خورد میکنه.........


همیشه تحمل میکنم و برام خیلی مهم نیست کاراش اما دیشب انگار کنترلم دست خودم نبود......

وقتی میریم بیرون مهربانو طفلی خیلی به من میرسه (به زعم خودش)دائم میپرسه چیزی نمیخوای هرچی میخوای بخرم..........اما رفتارش کلافه ام میکنه........از وقتی وارد این شغلش شده یه کم بدرفتار شده.

دیشب خیلی کلافه بودم رسیدیم خونه دنبال گل گاوزبان میگشتم اما نمیخواستم از مهری بپرسم کجاست اصلا تحمل نداشتم واسه ندونستن جای گل گاوزبان هم بخواد اعصابم رو خراب کنه.........اخه مادرم یه جایی شبیه عطاری تو خونه داره!شلوغ پلوغه ضمن اینکه هیچ وقت سمت گل گاوزبان نرفته بودم چون فشارم میوفته...


خلاصه حتی از تیمسار هم پرسیدم اما از مادرم نه!

انقدر گشتم گشتم تا پیدا کردم حین گشتن هم گریه ام بند نمیومد! اما هیچ کس نفهمید......فقط از ساکت شدنم ٬دیشب فهمیدن حال وحوصله ندارم.

همیشه مادرم میگه عین عمه ات هستی بی صدا گریه میکنی......

بالاخره انقدر گشتم تا پیدا کردم و دم کردم و خوردم بعد هم صحیفه سجادیه رو بغل کردم !و بالاخره دیشب بعد ۲ روز و ۲ شب خوابیدم!

البته فشارم هم به محض خوردن پایین اومد اما برام مهم نبود فقط میخواستم که بخوابم......


ممنونم از پریناز بابت پیشنهادش



پ.ن: گاهی اختلالات هورمونی هم باعث این مشکلات میشه که باید به پزشک مراجعه کرد اما من حالش رو ندارم




من از نیش زبان گاه و بی گاهت ٬ کمی رنجیده ام




من از نیش زبان گاه و بی گاهت، کمی رنجیده ام
ازنمک پاشیدنت بر زخم هایم هم، کمی رنجیده ام
گرچه این بی مهریت از روی اجبارست ، لیک
باز از سردی گفتارت، ولی رنجیده ام
قصه های دل سپردن را تو می دانی عزیز
چون تو بیگانه شدی با غصه ها ، رنجیده ام
گرچه ما جرمی نکردیم وجدایی سهم ماست
فاصله عادت شدست، از این یکی ، رنجیده ام
گرچه این زخم زبان دیگران عادت شده
تا کجا؟ تا آسمان از دستشان، رنجیده ام
باز هم بی خوابی وبی تابی من را نبین
این دروغی بیش نیست، کز دست تو رنجیده ام





 اینجا بخوانید


-----------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: امیدوارم و تلاش می کنم واسه خودم عبرت باشه................




دیشب



دیشب اصلا  نتونستم بخوابم .اصلا!

نمیدونم دقیقا چرا.........؟؟؟

اما میدونم کلا اضطراب دارم ....نمیدونم چرا اما این اضطراب دیگه داره دیوونه ام میکنه شبها یه دلشوره ای میاد سراغم ٬صبح ها که بیدار میشم..........قبلا گاهی برای کمی فرار از مشکلات٬میخوابیدم الان دیگه باید از وقت خواب فرار کنم......


قبلا چند بار درباره قرص های ضد استرس شنیدم و مادرم گفت چند وقت بدون دلیل اضطراب داشته و خورده و خوب شده

از ادمای مختلف شنیدم اما هربار دربرابر وسوسه اش مقاومت کردم میترسم مصرف کنم بهش وابسته بشم.........خانوم عصاره آرامش قرصی!


حالا نمیدونم صلاحه استفاده کنم یا نه........در صورت استفاده هم به هییییچ کس نمیگم حتی مهربانو......

صبحی فهمیدم که شب گذشته بین نخوابیدن هام ٬ خواب دیدم........من که احساس نمیکردم حتی ۱ دقیقه خوابیده باشم............انگاری تو بیداری خواب دیده باشم!

.....خوابای بی سر و ته...........


دیشب اینجا عروسی بود.عروسی گرفتن تو محله مسکونی به نظرم کار خیلی بدیه.........حداقل باید کاری کرد تا ۱۱ شب تموم بشه نه که تا بوق سگ بزن و بکوب و ........


چندسال پیش تابستون وبهار توی این منطقه اسایش نداشتیم به خاطر برگزاری مجالس عروسی.هرررر شب عروسی بود......اولاش دوست داشتیم اما بعد واقعا مزاحمت بود یه شب همسایه ها تذکر دادن به صاحب مجلس اما ترتیب اثر نداد پدرم زنگ زد ۱۱۸ تا شماره کلانتری  رو بگیره .......۱۱۸ شماره را نداد وقطع کرد!

بعد پدرم رفت از تلفن عمومی توی کوچه  زنگ زد ٬ یارو بش گفته بود:فکر کردی من نمیفهمم تو همونی ای که قبلا زنگ زدی و بازم اپراتور ‍۱۱۸ شماره کلانتری را نداد......

آخر سر پدرم با چند تا از همسایه ها  حضورا رفتن کلانتری که نزدیک محل بود و با مامور برگشتن.........


پ.ن:




آدم ها






شازده کوچولو : پس آدم ها کجان؟ آدم تو بیابون یه کم احساس تنهایی میکنه.......

گل سرخ؛ آدم با آدمها هم احساس تنهایی میکنه.......





هَ هَ هَچچچچچه !

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.