من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.



هیچی جز مرگ نمیتونه منو  از زندگی خلاص کنه



چرا یکی باید سی سال تمام،اون  چاقو  رو تو  کشو  تحمل کنه.همون چاقویی که یه روز رو قفسه سینه ش گذاشتن. و هر روز باهاش آشپزی کنه . 

یک توده در سینه م  دارم که کاش اونقدر بزرگ بشه تا مثل هیولای زیر تخت، شبونه بیاد و منو ببلعه.

امروز لوسین  اومد  خونه در حالیکه فردا باید میومد. گفت یکی از سربازا از بالای برجک افتاده و قطع نخاع شده واسه همین گفتن هفتاد و دو ساعت پاس زیاده ، چهل و هشت ساعته ش کردن . حتما باید اون سرباز قطع نخاع میشد تا بفهمن...همه چیز این مملکت همینطوره.... باز اینا بعد این اتفاق یه چیزی فهمیدن باقیشون که کلا  نفهمن.

مهری هی داره نفرین میکنه و میگه مملکت که بی صاحابه همین میشه . منم نگاش میکنم و تو دلم میگم مملکت صاحاب داره  فقط صاحابش امام غایبه.


 خسته ام .نمی تونم



یه نفر خاص هست که نمیخوام  پست  پایین  رو ببینه چون  باهاش رابطه غیر مجازی دارم و همو میبینیم و نمیخوام  وقتی باهاش حرف میزنم رد این ماجرا  رو  تو چشاش ببینم 

اگر کس دیگه ای خواست  براش رمز میفرستم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.