من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

۲ -۰ به نفع من




اونچه که حق هر انسانی هست بروز دادن عصبانیت هست و اونچه که حق هیچ انسانی نیست ،‌ عصبانی کردن دیگران و توقع تخلیه نکردن خشم هست. منظورم اینه که تو نمیتونی درحالیکه مهمون توی خونه مون هست منو توی اتاق خفتم کنی که به اراجیفی که پشت سر مهمون میگی گوش کنم و وقتی با  عدم تمایل من به گوش دادن مواجه شدی داااااد بزنی  که : خفه شوووو کثاااافت  بزار حرفمو بزنم!  اونم درحالیکه مهمون توی خونه مون هست و صداتو شنید . خب می دونی  منم  رفتم توی اتاقت و یه دونه از کتاباتو برداشتم و جرش دادم . خب راستش یر به یر شدیم و تو حق نداشتی کار  اضافه ای بکنی ولی حالا که کابل  شارژم رو خدا می دونه با چی خورد و خاکشیرش کردی  باید منتظر جوابش باشی ! و متاسفانه هردوش هم از جیب تو میره.




جمعه سگی سگی




دعوای بدی با هم  کردیم و یاد هم آوردیم  چرا  از جمعه  از دور هم بودن و از سر یک سفره غذا خوردن  تا این حد بیزاریم  بعد با هم  خصومت ورزیدیم و توی  چشمامون  نفرت  و کینه موج  زد  درواقع  اینها بیشتر  از طرف تو بود  و بعدش حتی  میتونستم بهت بگم  ازت متنفرم  







بعضی چیزا هیچوقت یاد آدم نمیره . نمیزارن که بره




یه  چاره کلی برای مشکلاتم پیدا نمی کنم  . چاره فکر نکردن ،‌کاره . چاره ی  از خونه فرار کردن ، کاره . چاره بی پولی ، کاره . چاره عزت نفس ، کاره . ولی  چاره در امان موندن  از آزارهای مردم ،‌ نیرنگاشون  ،  زخم زبوناشون  و زخمی که به دلت میزنن  فقط و فقط  دوری از اجتماعه .





اظهار نظر مفت




بیاین منو  بزنین  بکشین ولی  من حااااالم به هم میخوره  که  بعضی  خانوما  شوهرشون  رو  " شوشو "  و  " شوهری "  و " همسری "   صدا  میزنن .

کامینگ سوون




 احساس میکنم با اومدن شبهای بلند.............احتمالا بی خوابی ها هم  اود میکنن. میترسم از این جریان بیزارم از بی خوابی





عمقش را نمیدانم




ما زدیم  زیر خنده  . درست همونطور که زدم زیر گریه .  وسط کلی تنش ،تنش های پیچیده و تو در تو ، یک خانواده اساسا مشکل دار و نیاز به مشاوره  درمانی  دار  بودیم  که  به مهری گفتم  چقدر خوش شانس بودم که تو این هیری ویری و مشکلات  عاااشق  نشدم  و مهری زد زیر خنده  . ظاهرا  خنده دار بود  .خب منم خندیدم.





در آستانه فصلی سرد



یکهو زدم زیر گریه . جای شما خالی همین الان هم دارم فخ فخ می کنم . چرا؟ نمیدانم ! بی دلیل . خیلی  احمقانه س که آدم نداند چرا زده است زیر گریه  و تهش که به مخش فشار  بیاورد   تنها دلیلی که به ذهنش خطور کند این باشد که تیلو تیلو گفته آن هزار پایی که کشتی  میتوانست برود مغزت را بخورد. میتوانست برود  مغزم را بخورد .و من  احساس بی پناهی کردم .احساس کردم برای هیچ خری توی این دنیا مهم نیستم . هیچکس غصه این را نمیخورد که یک هزارپای اهریمن ممکن است مغز من را بخورد.

بعد  یادم امد که خواهر ندارم  بعدترش یادم آمد که برفی من را رها کرد بعدترترش یادم  آمد که برفی تنها دوستی بود که این سالهای اخیر داشتم  و دست آخر به خودم گفتم خاک تو سرت که برفی تنها دوستی بود که این سالهای اخیر داشتی . بعد یادم آمد که این سالهای اخیر افسرده و منزوی شدم و هیچکس دوست ندارد با یک افسرده و منزوی و تارک دنیا دوست باشد. شاید حداقل برفی دوست نداشت. هی فخ فخ کردم و نگران شدم که مهری بشنود و بعد یادم افتاد که هیچ وقت توی عمرم از من نپرسیده چرا گریه میکنی؟ همیشه با بی تفاوتی محض از گریه من گذشته. پس جای نگرانی نیست.




به خودت میای میبینی دیگه دوس نداری به خودت بیای



من  قبلا ها ( خیلی خیلی قبلا ها ) فکر می کردم ما خانواده ی درست حسابی ای هستیم ولی الان فکر میکنم دقیقا بر چه اساسی فکر میکردم ما  خانواده درست حسابی ای هستیم؟!  براساس القای توهمات خودشاخ پنداری والدین ...... همین و بس!









اعتراف



اگر بخوام رضای خدا رو در نظر بگیرم  و راستشو بهتون بگم ، من این روزا  امیدوارم و ترسوعم  و حالم بده ! چرا حالم بده ؟ چون  دلم اعصاب خوردی  شدید میخواد  چون دلم بی خوابی شبونه میخواد بدم میاد از اینکه هیچ حسی ندارم و هیچی نیست  دلم میخواد مهری  و تیمسار با هم قهر کنن و بزنن به تیپ وتار هم . اون حالمو دوس دارم . دیوونه ام ؟معلومه که نیستم ! من دانشمندم ! داشتم میگفتم اون حالمو دوس دارم لااقل میفهمم چه حالی دارم وچمه !



بماند که چرا ترسوعم .




شباهت




خواستم بگم  اوه شت چقدر شبیه من !   اما دیدم که نه اصلا شبیه من نیستی. خب تو به گفته خودت بی جهت زدی زیر گریه و   اون بی رحما  ازت پرسیدن چرا گریه می کنی و  بردنت  بیرون  بچرخوننت  تا اروم شی  ولی این اصلا مهم نیست فقط مهمه که بالاخره  پرسیدن چرا گریه می کنی! 

باور کن اینکه خودشون رو بزنن به ندیدن حس مزخرفی به ادم میده . ما اصلا شبیه هم نیستیم  سر همین یک موضوع !





ای که فاتحه خوندم به تصوراتشون




در عجبم که چطور خودمو حالی ملت کنم ! بشون بفهمونم که شماها ذات  افسرده و پییییر وفرتوت و اسقاطی منو درنیافتید ولی برید از خواااننده های کثییییر وبلاگم بپرسید که من چه گ و ه ی هستم !( چیه  حسین آقا ؟ سانسورش کردم دیگه !)  نمیدونم چراااااا و چطور کسی حتی به ذهنش خطور هم نمیکنه من چقدر در انزوا وافسردگی و عدم  علاقه به هیچی  فرو رفتم مگر تا چه حد یه عوضی میتونه متظاهر باشه آخه ؟ ****


چرا  من با خوش شانسی یا بدشانسی تمام شاد وشنگول دیده میشم؟ ( غیر شما که همچنان میدونید چه گ و ه ی هستم )

در همه ابعاد زندگی هم همینم ها ! بزارین مثال بزنم  (یه مثال طولانی )؛  دارم تو تب می سوزم و موهام ریخته دورم و گرمم شده . گیره ی سرم نیست و درواقع  تنها گیره سرم ! (من برعکس دخترایی که میشناسید از هر چیزی حداکثر یک عدد دارم ! و بیشتر چیزا روهم ندارم :ا)  از اونجایی که حوصله ندارم بگردم پیداش کنم  یه روسری از نزدیکترین جای ممکن برمیدارم  نه درواقع چنگ میزنم ‍!  و درحالیکه گرما خلقمو حسابی تنگ کرده موهامو شلخته وار و از سر بی حوصلگی و باعجله باهاش جمع میکنم و دور سرم میبندم. بعد تیمسار منو میبینه و درحالیکه من دارم تو تب میسوزم و بی حوصلگی از ریختم میباره میگه : قرتی با ما یه عکس بگیر !


سبک پوشش !

فکر میکنن چه تیپی ،چه ترکیب رنگی،  چقدر  ست ! چقدر خاکستری و یشمی و طوسی و آبی کمرنگ و سرد  و باکلاس !  و بعد با جمله هایی به من میفهمونن که  چقدر این خاکستری و یشمی و طوسی و آبی کمرنگ و سرد و باکلاس بودن بم میاد و تم و سبک شخصی و  امضا  پای لباس و اینا  ....برو بابا دم مشکتو  بگیر ! همه ش از سر بی حوصلگیه    از سر بی حالی  از سر پیری ! هر وقتم دیدین لباسای من ست شده بدونین شانسی بوده ! اصلا ست کردن لباس من ارادی نیس چون همه لباسام همین رنگیه ،‌ من همین رنگی ام  ،‌پیر  و  طوسی و آبی کمرنگ و سرد سرد سرد سرد سرد ! اه!

مارک !

برخلاف تصورشون بنده نه پولدارم نه مارکا رو بلدم  بلکه به شدت بی پولم و مارکارو بلد نیستم ! من فقط از سر بی حوصلگی میخوام یه جنسی بخرم که تا ۱۰ سال آینده نیاز به خرید وبازار پیدا نکنم  تنها راه حلم میشه اغلب مارک ! یک بار تجربه تلخی داشتم که کفش ارزونی خریدم وتا چندسال احتیاج به کفش داشتم و حوصله نداشتم برم بخرم بنابراین چندسال رو با یک کفش ۲۰ هزارتومنی داغون سپری کردم و بعد وقتی طلسم شکست و بعد از چند سال رفتم که کفش بخرم ( دیگه باید پابرهنه راه میرفتم و کفش ۲۰ هزارتومنیه به التماس افتاده بود ) سه عدد کفش از یک  فروشگاه خریدم اومدم بیرون  :ا این الان از نظر من ینی تا ۳۰ سال آینده  شخصا نمیرم دنبال کفش اون فصل مگر اینکه مهری شماره پامم قلقش دستش بیاد خودش بره بخره. تازگیا دیده شده که به اینم راضی شده.

شانسی که دارم اگه یکی این کفش داغون رو پای من ببینه هیچوقت فکر نمیکنه من یک کفش ۲۰ هزارتومنی پوشیدم  بلکه فکر میبینه یه بی وژدان  مبلغ کلونی از من گرفته و عوض مارک  ، فیک بم داده .

حالا من چجوری با این تصورات شیک و پولدار و شاد وشیطون و قرتی ومارکباز بودن که ازم دارن  ، ازدواج کنم  در حالیکه ابدا شیک و پولدار و شاد و شیطون و قرتی و مارکباز نیستم ؟



*** بعد  شانسی که دارم یه عده معدود هستن که میخوام همون شخصیت متظاهر همیشگیم رو جلوشون داشته باشم اما بهمحض اینکه این عده معدود رو  میبینمشون موش  و افسرده و منزوی میشم :ا  اتوماته دست من نیس:ا




ولی به نظر من دختر نباید عادت کنه به پوست کلفتی




همه ی ما برای  مادرم مثل بچه ته تغاری اش هستیم . منتهی یک فرقی هست . پسربزرگه مثل بچه ته تغاری ای هست که خیلی آقاس ! لوسین بچه ته تغاری هست که  همیشه زیادی کوچولو هست در حدی که مذهبی ها صداش بزنن آقا لوسین . و من ! من براش  ته تغاری ای هستم  که احمق و هیچی نفهم و لیاقت احترام  ندار ! هستم  .

من ته تغاری هستم که باید کیسه بوکس اعصاب و روانش باشم باید هر حرفی ،‌هر شوخی زننده ای کرد پوست کلفت باشم و ناراحت نشم و اصلا خیال نکنید که این پوست کلفت بودن من  از نظرش امتیازه بلکه این پوست کلفت نبودن من از نظرش  ایراده :ا







یه اسقاطی




داغونم  داغون کمرم داره نصف میشه از وسط . خدا عاملانش رو  لعنت کناد




راستش من چرت میگم . احساس بی خودی بم دست میده از اینکه این  چیزا  رو راجع به خونواده م مینویسم .  من فقط میخوام اینطور نباشه من فقط آرامش میخوام من فقط خسته م من فقط میخوام زار بزنم یه دل سیر زار بزنم من هیچ گلایه ای از هیچکس ندارم من از همه چی راضیم من فقط از خودم بیزارم من فقط نمیدونم چطور باید از خودم فاصله بگیرم  فاصله بگیرم جوری که دیگه رو نکبتیشو نبینم  روی نکبتیمو نبینم  من دلم میخواد خودمو بندازم تو چاه توالت و یه سیفونم روش ، روم.