من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



کاش می دونستم چطور میشه یه خونه رو اتیش  زد یا یه ماشین رو 




کاش قرص خورده. بودم . 

باید یک بار قبل از مرگ همه مون به تیمسار بگم  که در طول سه دهه زندگی در خونواده  اش هرگز احساس خسران، تحقیر و نادیده انگاشته شدن من رو ترک نکرد. هرگز .

کاش لااقل می دونستم که من احمقم یا خونواده ام .

چرا درکش اینقدر سخته  که اگر خونه فلانیا نمیام و باهاشون ددر نمیرم به احترام خودشونه؟ قشنگ تر اینه که بیام و هیچ ارتباطی با کسی نگیرم و  با سکوت  دیگران رو  ضایع و کسل کنم؟


گفتن از واژگان مثبت استفاده کن . 

 هرچه بیشتر با مادرم وقت می گذرونم حالم بدتر میشه .  "غلط"

هرچه بیشتر با مادرم وقت می گذرونم کمتر خوشحالم . "درست"



واقعا با این مفهوم فرقی میکنه چقدر واژه  رو مثبت انتخاب کنی؟

 تو  این راه حل که  " خب کمتر با مادرت وقت بگذرون چونکه اون دیگه شصت سالشه و دوست نداره تغییر کنه "  تغییری ایجاد میکنه؟  نه ! پس گور باباتون






فهمیدم که دائما در جدالم برای کشف  غم انگیزترین  زبان  دنیا. چون میخوام به غم انگیزترین زبان دنیا  بگم این زندگی رو نمیخوام بلکه  دلش رحم بیاد و خلاصم کنه. 




هیچی فقط خواستم برای  صدمین بار بگم از بین اون ضربه ها که خوردم  ،تو  مهلک ترینشون رو بهم زدی . همون توی معصوم و ملکوتی . 





غمگینم . خیلی غمگینم و خیلی خسته از اینهمه سال غم .

 رک و رو راست بگم... دوست داشتم همگی می مردیم . در یک تصادف مثلا ! طوریکه کسی  نباشه از مرگم غصه بخوره.  

خرابم  . و شش سالگیم رو  یادم میاد که خراب بودم . و از شش سالگی تا حالا خیییییلی گذشته و من  پیر و خسته ام . و شما نمیدونین حس پوچی چطور چیزیه و  اگه می دونین متاسفم. 

چرا؟ چرا باید زندگی کنیم؟ چرا؟ 




میون اینهمه اجبار ، لااقل این حق آدما بود که هیچ چیز جز مرگ از هم جداشون نکنه . که کاشیونه ها شون تا آخر عمر  زیر یک درخت بمونه . که دستاشون از هم جدا نشه. سر کدوم مصلحت هی باید به رفتن فکر کنیم؟ به جدا افتادن