فقط خدای مومنان ( و نه خدای ما )میدونه از دیروز تا حالا چند برگ پست چرکنویس کردم . دهانم باز نمیشه و دلم میخواد به احترام خودم سکوت کنم اما من اینجا رو ساختم چون یک جایی داشته باشم تا حرف بزنم .
فکم رو قفل کردم مبادا حرفی از دهنم بیرون بیاد و زل زدم به سقف . خودمو وقایع و آدما رو تماشا میکنم . چقدر شبیه ایستگاه اتوبوسی ام که هر کس میاد میشینه و اتوبوسش که اومد سوار میشه و میره .