من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

من ریش سفیدم

من چه نابغه ای هستم خودم خبر نداشتم دیروز من و تیمسار خونه تنها بودیم و با هم صحبت کردیم البته من یه پست اینجا گذاشتم از حرفام اما پاکش کردم.

خلاصه که بش گفتم جو خونه متشنجه من خسته شدم از این وضع و روی من فشاره.

خوب ۷ ماه میشه که پدرمادر من سرجمع شاید ۱ ماه با هم اشتی بودن.

بعدش  از امروز صبح بابام  داره سعی میکنه منت کشی کنه.البته منت کشی که نه .سعی میکنه سر صحبت رو با مهری باز کنه.امروز صبح مهری براش چای گذاشته! البته چای کیسه ای(تی بگ واسه یکی از مخاطبین) تازه بعید میدونم مهری خودش چای رو تو فنجون ریخته باشه احتمالا فقط بهش گفته چای اگه میخوای هست.

خبراش میرسه که کمی خودش رو واسه مهری لوس کرده و مهری هم کمی نازشو کشیده.صبحی برای اظهارنامه مالیاتی با مادرم همراه شده! و امروز ظهر پدرم به حول و قوه الهی از کاناپه خوابی نجات پیدا کرد.

البته از این اشتی های سطحی زیاد داشتیم که نتیجه اش ۲هفته بعد ٬ مشاجره هست. امیدوارم بشه یه کم سوتفاهماتشون حل شه و پدرم هم متوجه اشتباهش بشه و یه زندگی۳۰ ساله رو به فنا نده.

میخوام بمیرم خیالم از بابت این ۲ تا راحت باشه