من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

تنهایی که شاخ ودم نداره

گاهی به اونا که خواهر برادرای بیشتری دارن  حسودیم میشه.

 وقتی میبینم  دورشون شلوغه و هیچ وقت تنها نیستن و خواهرم و داداشم از زبونشون نمی افته وقتی میبینم با کلی ذوق برای هم دیگه کادو میخرن یا با کلی ذوق و کمی پز٬ کادویی که داداششون واسشون خریده نشون میدن.........حسودیم میشه! وقتی میبینم همیشه یکی هست که پشتشون بش گرمه ........حسودیم میشه........


جای خالی یه خواهر رو توی  زندگیم خیلی حس میکنم .همیشه دوس داشتم یه خواهر داشتم که باش درددل میکردم باش میخندیدم باش گریه میکردم  بام دردل میکرد٬ از همه مهمتر پیش عروسها و برادرها ٬غریب نمیموندیم .....اما بعد فکر میکنم از شانسی که دارم اونم  بم زخم میزد اونم دلمو میشکست!

یه برادر داشتم که توی کوچیکی فوت شد. بچه اول بود. قبل از اینکه هیچ کدوم از  ما به دنیا بیایم.همیشه فکر میکردم اگه بود چی میشد؟ شاید .....شاید یه داداش بزرگ خیلی واسم خوب میشد اما گاهی هم فکر میکنم شاید اونم لنگه بزرگه میشد شاید اونم بم زخم میزد شایدم اگه بود دیگه منی درکار نبود........


از یه طرف وقتی فکر میکنم میبینم من الان دیگه اصلا تحمل شلوغی و سر وصدا و کل کل های احمقانه رو ندارم.ناخودآگاه میخزم یه گوشه تنها و از جمع خونواده فراری ام پس احتمالا خواهر داشتن یا برادر بیشتر داشتن به کارم نمیاد! 

تازه شاید  عجیب باشه اما من از کادو گرفتن از پسربزرگه اصلا خوشم نمیاد چون میدونم اون فقط چندسال از من بزرگتره و یه زندگی داره اما من هیچی.

هنوز دستم تو جیب بابامه.


این تضادها که توی  خودم میبینم یک کم اذیتم میکنه...... خیلی عجیبه...........