من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

بر ما چه ها که نگذشت

 

گشنگی نکشیدم  .

بی پولی هم نه...

هنوز عاشق نشدم .ینی نه به اون صورت

عاشق نشدم شکست نخوردم  توش،  عشقم دلمو نشکسته بعدش با  یه مرد دیگه ازدواج نکردم،  عاشقش نشدم یا نه نمیدونم،  بعدش هنوز بچه دار نشدم  و اونی که هنوز باهاش آشنا نشدم هنوز بهم خیانت نکرده.

 نمیدونم با همه این  اتفاقاتی که نیوفتاده چطور اینطور پرخشمم پر و پر بی اعتمادی  اما یه چاقوی بلند دسته زرد  رو میشناسم که تو کشوی آشپزخونه یه زن هست و روزی روی  سینه  زن  بود و نمیفهمم  که چطور تونست  اینهمه سال باوجود اون چاقو توی کشو برای مرد  غذای موردعلاقه اش رو بپزه و باهاش چای عصرونه بخوره و موهاشو رنگی که دوس داره بزنه و  از همه مهمتر شبها پیشش بخوابه . نمیدونم چطور و چرا اون چاقو هنوز توی کشوی خونه اونهاست و لابد هنوز مرد و زن باهاش گوشت تکه میکنن.

نمیدونم که چطور با همه اتفاقاتی که هنوز برام نیوفتاده،  هنوز عاشق نشدم و هنوز خودم برای خودم یه چاقوی دسته بلند زرد ندارم...... اینهمه اوراقم... و ما با وجود این اوراقی  چطور حوادث بیشتری رو  تاب میاریم.....

من نمیخوام  اون زن باشم. هرگز.