من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

منِ سیاتیکِ روحی و جسمی دار



پدر و مادرم خیال می کنن  منو تبلت از درس انداخته در حالیکه من تا تبلت دستم بگیرم دستم درد میگیره و پشت بندش خیلی جاهای دیگه هم.بنابراین  خیلی کم ازش استفاده می کنم.

پس من چی کار میکنم؟ چی منو از درس انداخته ؟  اصلا من  چه کار می کنم ؟


امروز  یه پیرمرد احمق پرحرف تو کلینیک بود  و می گفت میگن دردی که تو میکشی و اینقدر زیاده بخاطر دیسک نیست و دیسکت اونقدرا پیشرفته نیس تو سیاتیکت درگیره که اینقدر درد داری. بهش اینو گفتن .








این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دردودلی با تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فکرای من



دنبال این بودم بتونم توی یک مدرسه تدریس کنم.

دنبال این بودم مدرکم  زود دستم بیاد ببینم  میتونم توی بانک کار کنم . ولی چیزی که  با تمام وجودم میخوام  اینه که کاسبی خودمو داشته باشم . واسه مردم کار نکنم.

واسه هیچ جا کار نکنم!

خلاصه شبهایی هست که از فکر امرار معاش آینده خوابم نبره و  حتی درد بیاد سراغم!  و  حتی  از ترس آینده اشکم دربیاد. این درحالیه که شکر خدا هنوز پدر ومادرم  سایه شون بالا  سرمه. ولی خب  واقعا نمی تونم فکرشو نکنم و در عجبم از اون دست دخترایی که مادر پدرشون بی پولن و خودشونم مدرکی ندارن و  فکر سرکار رفتن هم نیستن

و  دایم در حال پول خرج کردن هستن!‌ بیشترتر در عجبم از لوسین که پسرم هست اما اصلا عین خیالش هم نیست انگار قراره تا ابد خرجشو باباش بده! خوش بحالش چه خیالش راحته !







خسته ام 

طب سوزنی خوبه 

دکترش هم خیییییلی  مهربون و خوش خنده س و منو هم تبدیل کرده به سوژه خنده ش:ا

من  آدم بسیار  چند شخصیتی ای هستم یه سریا منو ادم عجیب ،‌ دارای گرایش به انزوا  و افسرده میدونن.و  یه  سریا هم منو بسیار شاد و بذله گو و شیطون می دونن. یه سریا  منو آدم  ناآرومی می دونن و بقیه برعکس فکر میکنن آرومم و بهم میاد نویسنده و شاعر و  پیانیست میشدم :ا

فردا میخوام پروژه  بدم اضطراب دارم کمی .

درد هم دارم

باید برم از گردنم ام آر آی بگیرم.





ماهی جان





ماهی  چرا حذف ؟؟؟؟؟

خوب باش  لطفا :(((



دوست دارم .







این وقت صبح فقط سرزدم به  وبلاگم  که  بهت  بگم : ازت متنفرم  پسربزرگه !








دیروز که گفتم میخوان برن سفر ، بعدا فهمیدم  نمیخواستن برن ولی امروز  دیگه تیمسار خودش گفت برن دیدن بزرگه .

و تو  خود  می دانی من چقدر  از دیدار  بزرگه بیزارم.  مخصوصا  توی  خونه خودش. 









خواهش




برای آرامشم  دعا می کنید لطفا ؟





با هم بودن




چند روز پیش تیمسار از  خواب  بلند شد و  منو  دید  که  بعد ناهار  بیدارم. اومد با خنده  گفت :   کلا  زندگی  شبانه رو  دوس داری  صبر میکنی  همه بخوابن  بعد بلند شی  بچرخی برا  خودت نه؟ ( از این مسئله  قدیما  خیلی شاکی  بود ) 

دیدم  واقعا منتظره  جواب بدم  منم فرصت رو مغتنم شمردم  گفتم : راستش  آره  وقتی  بقیه خوابن  آرامش تو  خونه  هست .

اونم  خودشو  به اون راه زد  خندید و  رفت .

الان  مصیبت گرفتم  که فردا  چطور میگذره.  کارم  با جمعه ها  از بیزاری  گذشته  و به ترس  کشیده. 

خیلی  احمقانه س که آدم  بخواد دوش بگیره  اما با خودش بگه : بزار  صبر کنم بقیه  که بیدار  شدن بعد برم  تا  زمان  باهم بودنمون  بگذره .

دلم میخواس میرفتم روی  پشت بوم  یه چادر  میزدم  و همونجا  می موندم.





آشتیشون




طبق معمول  زن وشوهر آشتی کردن و قرار یه سفر دیگه رو  گذاشتن و بنده هستم که اینجا سوختم و الانم مهری با  من قهره!

آخه چرا  انقدر بد رفتاره  ؟ نمی فهمم واقعا ! به جرات  می تونم بگم بیشتر از دست مهری حرص می خورم  تا تیمسار!



پ.ن۱:

ایشالله برن سفر

اصرارم نکنن که من برم

خداروشکر  این دعواهاشون که پیش  اومد بهونه دارم که نرم  دستبوس  آقازاده شون!


پ.ن۲:

یه هیجانی دارم








خدایا من گوه خوردم ، راضی میشی?




۳  شبه که دارم  باهاشون  میرم بیرون،  اونم خلاف میلم !   هر۳ شب برگشتنا  سنگین برگشتیم یعنی  با دعوا و ناراحتی و دلخوری  ینی  خوب که خوش میگذرونیم  توی  راه برگشت  یا  دعواشون  میشه یا تیمسار افسردگی  میگیره .

 مهری هم که  هرچی تو جوونیش  سکوت  کرده الان  هی داره  نق  پس میده ! انقدر  اخلاقش بد شده که حد نداره  هی دنبال دعوا درست کردنه .  یه چیزی میگی هم ۶۰ تا جواب  میده بهت  . از هر جمله ساده ای می تونه دلخوری درست کنه  امشبم همین کارو  کرد! در  سکوت و قهر برگشتیم خونه با تیمسار. تازه منم به زور برده بودن که بیا پارک  محیطش شاده تو  خونه نمون!  بابا  فاتحه میخونین  به اعصاب جوونا   بعد میگین چرا از خانواده فراری هستید.


مهری خانوم اونجا  که با تیمسار دعواش شد  بعدم وقتی رسیدیم خونه با من دعواش شد و شروع کرد داد وقال 

چرا? چون  من گفتم این بار حق با  بابا بود ! چرا  یه حرف ساده رو تبدیل به دعوا می کنی? شروع کرد داد بیداد  کردن که تو لنگه باباتی و منو مظلوم گیر آوردین! کاری نکنین بزارم برم ! 

ول کنین برین بابا شما زن و شوهر بابا ! هی  هر کدوم  جدا مارو  تهدید میکنن میزاریم  میریم!

پدر  و مادرا  خوب بلدن کوتاهیای بچه ها رو بشمارن و بچه های مردمو تو  سرشون بزنن اما از خودشون  غافلن!

دعوا سر چی بود? تیمسار با شوق فراوون  و فقط  یک  کلام  گفت  : اون  پشت یه  برکه  بزرگ درست کردن  ببرم نشونتون بدم مهری? 

مهری: من  اونجا رفتم   خودتم میدونی که رفتم ، جینم رفته (حالا  من یادم نمیاد)  چرا  اصرار می کنی? چرا نظرتو  تحمیل می کنی? اصرار نکن انقدر! دوس  نداریم بریم!!!


دقیقا مادر من همینطوریه! 

تمام پستایی هم که با عنوان زخم  زبون  نوشتم منظور شخص ایشون بوده.

پشت فرمون هم دایما در حال  واکنش نشون دادن به راننده های دیگه س طوریکه واقعا خجالت می کشم.

جالبه که مدعی اخلاقم هستن.

و  اینه که الان هر کدوم توی خونه یه گوشه چپیدیم  و  با هم  دل مکدریم...... نخیر! قهریم !















دیشب با مهری  و تیمسار رفتیم  بیرون دنبال  در !

بعدش  من  به شدت  به چیپس و دوغ آبعلی  علاقه دارم. خوردیم:)

سوپریه  یه آقای  میانسال بود که با دوتا دختراش تو مغازه بود  بعد در دوغو که باز کرد از یر دوغا رفت واسه همین به دخترش گفت خورده شو  حساب نکن:|  خدا به روزیش برکت بده.

بعدش  چندتا  مغازه آنتیک فروشی دیدیم بعد من فکر کردم که آتش دان چقدر قشنگه.

من دلم تاب و آتش دان میخواد. نمی دونستین من آتیش خیلی  دوست دارم نه? 

البته اگه کسی مزاحمم نشه مخصوصا آتیش کنار دریا  تو  فصل  سرما.تنها.


بعدش  راه افتادیم برگردیم خونه . آها  چون میخواستیم  نمونه درای  کار شده  رو  ببینیم و آدرس یه  رستوران  تالارو   بهمون  داده  بودن  برا   نمونه کاراشون،  ما  بهشون  گفتیم اومدیم تالار  ببینیم:))))))  قیمت هم  گرفتیم!  جشنمونم  تو  مهره  ششصد تا هم مهمون داریم:D

بعدش مهری که این ایده رو داده بود  تو راه برگشت چشمش به یه باغ تالار افتاد که شنیده بود و دلش میخواست بدونه قیمتها و منو  هاشون چطوریه. نمیدونم  میخواد  منو  عروس  کنه یا لوسینو  داماد?!  

رفتیم مجلس داشتن اما گذاشتن بریم تو 

از باغشون خوشم اومد  اما تالارش  زیاد  آنچنانی نبود کوچیک هم بود  اما توی پاییز و زمستون تخفیف زیادی داشت طوریکه منو  VIP  ش  در میومد نفری ۹۵  با آرایشگاه عروس و داماد. البته ما کارشونو ندیدیم  خب معلوم نیس چی باشه?

منو VIP  ش  بدون  تخفیف نفری ۲۰۰

ولی فقط  برای  بهار و تابستون به نظر من خوب بود فقط باغشون خوب بود  تالار خیلی دلگیر و کوچیک بود  تازه باغ هم کفپوشاش قشنگ نبود جلوه خوبی نداشت سنگش.

خلاصه :D

حالا هر چی آقامون  بگن :)))))))


بگذریم که آخراش تیمسار افسردگیش گرفت  و به قول خودش یه پلقی  افتاد


+ بغلم میکنه میگه حس میکنم  این دو  تن  یکیه

منم همینطور بابا