من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

ای که فاتحه خوندم به تصوراتشون




در عجبم که چطور خودمو حالی ملت کنم ! بشون بفهمونم که شماها ذات  افسرده و پییییر وفرتوت و اسقاطی منو درنیافتید ولی برید از خواااننده های کثییییر وبلاگم بپرسید که من چه گ و ه ی هستم !( چیه  حسین آقا ؟ سانسورش کردم دیگه !)  نمیدونم چراااااا و چطور کسی حتی به ذهنش خطور هم نمیکنه من چقدر در انزوا وافسردگی و عدم  علاقه به هیچی  فرو رفتم مگر تا چه حد یه عوضی میتونه متظاهر باشه آخه ؟ ****


چرا  من با خوش شانسی یا بدشانسی تمام شاد وشنگول دیده میشم؟ ( غیر شما که همچنان میدونید چه گ و ه ی هستم )

در همه ابعاد زندگی هم همینم ها ! بزارین مثال بزنم  (یه مثال طولانی )؛  دارم تو تب می سوزم و موهام ریخته دورم و گرمم شده . گیره ی سرم نیست و درواقع  تنها گیره سرم ! (من برعکس دخترایی که میشناسید از هر چیزی حداکثر یک عدد دارم ! و بیشتر چیزا روهم ندارم :ا)  از اونجایی که حوصله ندارم بگردم پیداش کنم  یه روسری از نزدیکترین جای ممکن برمیدارم  نه درواقع چنگ میزنم ‍!  و درحالیکه گرما خلقمو حسابی تنگ کرده موهامو شلخته وار و از سر بی حوصلگی و باعجله باهاش جمع میکنم و دور سرم میبندم. بعد تیمسار منو میبینه و درحالیکه من دارم تو تب میسوزم و بی حوصلگی از ریختم میباره میگه : قرتی با ما یه عکس بگیر !


سبک پوشش !

فکر میکنن چه تیپی ،چه ترکیب رنگی،  چقدر  ست ! چقدر خاکستری و یشمی و طوسی و آبی کمرنگ و سرد  و باکلاس !  و بعد با جمله هایی به من میفهمونن که  چقدر این خاکستری و یشمی و طوسی و آبی کمرنگ و سرد و باکلاس بودن بم میاد و تم و سبک شخصی و  امضا  پای لباس و اینا  ....برو بابا دم مشکتو  بگیر ! همه ش از سر بی حوصلگیه    از سر بی حالی  از سر پیری ! هر وقتم دیدین لباسای من ست شده بدونین شانسی بوده ! اصلا ست کردن لباس من ارادی نیس چون همه لباسام همین رنگیه ،‌ من همین رنگی ام  ،‌پیر  و  طوسی و آبی کمرنگ و سرد سرد سرد سرد سرد ! اه!

مارک !

برخلاف تصورشون بنده نه پولدارم نه مارکا رو بلدم  بلکه به شدت بی پولم و مارکارو بلد نیستم ! من فقط از سر بی حوصلگی میخوام یه جنسی بخرم که تا ۱۰ سال آینده نیاز به خرید وبازار پیدا نکنم  تنها راه حلم میشه اغلب مارک ! یک بار تجربه تلخی داشتم که کفش ارزونی خریدم وتا چندسال احتیاج به کفش داشتم و حوصله نداشتم برم بخرم بنابراین چندسال رو با یک کفش ۲۰ هزارتومنی داغون سپری کردم و بعد وقتی طلسم شکست و بعد از چند سال رفتم که کفش بخرم ( دیگه باید پابرهنه راه میرفتم و کفش ۲۰ هزارتومنیه به التماس افتاده بود ) سه عدد کفش از یک  فروشگاه خریدم اومدم بیرون  :ا این الان از نظر من ینی تا ۳۰ سال آینده  شخصا نمیرم دنبال کفش اون فصل مگر اینکه مهری شماره پامم قلقش دستش بیاد خودش بره بخره. تازگیا دیده شده که به اینم راضی شده.

شانسی که دارم اگه یکی این کفش داغون رو پای من ببینه هیچوقت فکر نمیکنه من یک کفش ۲۰ هزارتومنی پوشیدم  بلکه فکر میبینه یه بی وژدان  مبلغ کلونی از من گرفته و عوض مارک  ، فیک بم داده .

حالا من چجوری با این تصورات شیک و پولدار و شاد وشیطون و قرتی ومارکباز بودن که ازم دارن  ، ازدواج کنم  در حالیکه ابدا شیک و پولدار و شاد و شیطون و قرتی و مارکباز نیستم ؟



*** بعد  شانسی که دارم یه عده معدود هستن که میخوام همون شخصیت متظاهر همیشگیم رو جلوشون داشته باشم اما بهمحض اینکه این عده معدود رو  میبینمشون موش  و افسرده و منزوی میشم :ا  اتوماته دست من نیس:ا