من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

در آستانه فصلی سرد



یکهو زدم زیر گریه . جای شما خالی همین الان هم دارم فخ فخ می کنم . چرا؟ نمیدانم ! بی دلیل . خیلی  احمقانه س که آدم نداند چرا زده است زیر گریه  و تهش که به مخش فشار  بیاورد   تنها دلیلی که به ذهنش خطور کند این باشد که تیلو تیلو گفته آن هزار پایی که کشتی  میتوانست برود مغزت را بخورد. میتوانست برود  مغزم را بخورد .و من  احساس بی پناهی کردم .احساس کردم برای هیچ خری توی این دنیا مهم نیستم . هیچکس غصه این را نمیخورد که یک هزارپای اهریمن ممکن است مغز من را بخورد.

بعد  یادم امد که خواهر ندارم  بعدترش یادم آمد که برفی من را رها کرد بعدترترش یادم  آمد که برفی تنها دوستی بود که این سالهای اخیر داشتم  و دست آخر به خودم گفتم خاک تو سرت که برفی تنها دوستی بود که این سالهای اخیر داشتی . بعد یادم آمد که این سالهای اخیر افسرده و منزوی شدم و هیچکس دوست ندارد با یک افسرده و منزوی و تارک دنیا دوست باشد. شاید حداقل برفی دوست نداشت. هی فخ فخ کردم و نگران شدم که مهری بشنود و بعد یادم افتاد که هیچ وقت توی عمرم از من نپرسیده چرا گریه میکنی؟ همیشه با بی تفاوتی محض از گریه من گذشته. پس جای نگرانی نیست.