من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی




پیش از طلوع آفتاب بود . بابام  موهاش سفید  بود .لاغر شده بود. جلوی بخاری  کفش  واکس  می زد، کفش های پسرش رو ... پسری که  داشت می رفت . داشت می رفت تکلیف اشتباهاتش ، اشتباهاتمان  رو  روشن کند و  بابام  نمی دانست! این صحنه واکس زدن من رو کشت از خجالت از غم از ترحم برای پدرم که مشکلات زیادی با هم داریم.