من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



می دانی شاید من هرگز عاشقت نشوم و تو هم. اما سهم من از عشق همیشه همین بوده، وهم ناچیزی که عشق پنداشتمش و همیشه از آن گریزان بودم از چیزی که وجود نداشت! سالها بعد وقتی هر دو پیر شدیم از تو به عنوان عشق یا شاید عاشق سالهای جوانی  ام یاد میکنم فکر نمی کنم نوه ای داشته باشم و یا حتی فرزندی . احتمالا برای  پرستار مهربان و زیبای خانه سالمندان و یا پسرک جوان همسایه ام تعریف خواهم کرد هر روز برایش  کوکی می پزم و او  برایم  کتاب می خواند راستش را بخواهی جوان برازنده ایست. ای کاش حسودی ات میشد اما من پیرتر  از آنم که کسی را به خطر  بیاندازم هرچند در جوانی ام استعدادش را  نداشتم چه برسد به حالا که پیر شده ام...اوه زمان را فراموش کردم ، من کجام؟

داشتم می گفتم ... تو عشق سالهای دورم می شوی در حالیکه نه من و نه تو واقعا عاشق هم نبودیم مانند همزه... او  هیچوقت عاشق من نبود  منی که اصلا او را ندیده بودم ...اما من نمی خواهم باور کنم چون زندگی بدون اینکه کسی لااقل روزگاری عاشقت بوده باشد وهم انگیز است! من این دروغ را ساختم و دروغ های بعدی را ...میخواستم باور کنم و کردم. این هم یک دروغ دیگر است... باور نمی کنم باور نمیکنم:((((


شاید فکر کنی خیلی سخت است یک عمر با توهم دوست داشته شدن زندگی کردن،یک دروغ را به خود  خوراندن . سخت است اما به نظرت واقعیت تلخ تر نبود؟


تو گناهکاری ، تو و هر کس دیگر که به من محبت کردید !