من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی




دیشب چندبار با پدرم تماس گرفتم قطع کرد بعد بهم پیغام داد که دخترم من رو مدتی  رهام کن  بی خیالم شو. 

خسته و ترسیده  و بی انگیزه ام . هیچ چیز برام جالب نیست. هیچ  کورسوی امیدی  پیدا  نمیکنم . غرق شدم  در روابط مجازی. چون غرق شدم  در بی کسی. بی کسی  داره خرخره ام  رو میجوه.  اولویت زندگی هیچ  کس  که هیچ  ...اولویت زندگی  خودم هم نیستم.  از رفتن  ادما  میترسم .  از ترک  شدن . نمیتونم  کسی رو نزدیک خودم تحمل کنم. چون میره. میره و من می مونم و نبودنش. اینا ربطی به نبودن بابا نداره ربطی به رفتنش نداره.

من نباشم هیچ کس سراغم رو نمیگیره. حتی در حد همین آدمای مجازی . برای همین هر بار اومدم از روابط مجازیم دست بکشم  دست و دلم لرزید . ترسیدم  چون کسیو نداشتم چون تنها بودم. تنهایی مطلق. از تصوراتم خسته ام . از خودکشی روی پل .از پاشیدن مغزم روی دیوار.از حرفای  نیش دار مامانم . از ترسیدن خسته ام‌ . از نفس کشیدن خسته ام از حقیر بودن خسته ام.