من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



وقتی  مادرش  بشم  دقیقا  تو  روزایی که دخترم شکسته باهاش شوخی های احمقانه میکنم . سر چیزای احمقانه. اونم جوابای همیشگی رو میده و من هیچ وقت نمی فهمم امروز فرق کرده. من هرگز نمی فهمم کی عاشق شد و کی شکست و... چون اون همیشه همون آدمه. چون کسی فکرشم نمیکنه اونم یه دلی داره. 

از این  بابت  متاسفم.


بله  من عاشق یک مرد شدم . لااقل اینطور حس کردم. 

و شکست خوردم . اطمینان دارم !

  اون  تو ، توی  قفسه سینه ام،  تیکه های تیزش فرو میره. مطمئنم باید چیزی شکسته باشه .  دوباره شکسته باشه!


مخصوصا امروز ضربه آخر رو خوردم و مثل بار قبل  خودمو فقط پشت میز آشپزخونه دیدم . درحال انجام همون کارهای دفعه قبل؛  آشوب. کتمان . خودمو به اون راه زدن.چت کردن های بی ربط . بغض . کتمان . بغض . کتمان . بغض. کتمان . بغض. و خوردن! و به سختی بلعیدن!

 و پست کردن این خزعبلات  بعد از اینکه کسیو پیدا نکردم که یه آغوش باز برام داشته باشه. 

" همه چیز تکرار  شد ."


+

By reading  your conversation with your uncle Massi I just found  that  I'm  not such a gorgeous  ,nice girl  with 

!such  a nice family like her