من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



بعدش اون وقت شب  اونقدر ضجه زد  که آرزو  می کرد کاش این نزدیکا یه کلیسا بود و یک پدر  ، تا  یک  شانه ی غریبه ی امن  مامن  اشکهاش  می بود.