من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

عالم بی عمل




یه زمانی محال بود جرات کنم خلاف نظر بابام نظری بدم . راجع به هر مسئله ای. ینی جسارتشو نداشتم و فکر نمی کردم به سنی رسیدم که منم باید بتونم نظرمو بگم هرچند خلاف نظرش. کشمکش های این سالا باعث شد بت بابام بشکنه . و حالا من راحت نقدش میکنم و خیلی راحت ازش انتقاد میکنم جلوی روش! در واقع دلم نمیخواد اینطور باشه ولی نمیتونم نگم چون عصبانی ام و پر خشم. انگار سالها خودخوری کرده ام. امروز در جواب حرفش حرفی گفتم که باید شنیدنش براش سنگین باشه. ولی  لازم بود بشنوه چون همش از مادرم انتقاد میکنه.اونم تو این شرایط سخت.



+و البته بابامم هضمش کرد.