من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی





 گرسنمه دوست ندارم از اتاق برم بیرون مامانم رو از وقتی رسیده از سفر ندیدم صبح که اومد خواب بودم وقتی صبح دوباره رفت خواب بودم وقتی ظهر اومد خواب بودم و الانم از اتاق بیرون نرفتم هیچکسو نمیخوام ببینم هیچ کاری اون بیرون ندارم 

 بعد از ظهر شنیدم مامان بابام چند کلمه با هم حرف زدن عجیب بود.