من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی


از شبا می ترسم . شبا خوابم نمیبره . تو گوشام پر فحش میشه ، تو  خاطرم پر تشویش، گلوم پر بغض ، چشمام پر اشک ، تو قلبم پر حسرت، دلم پر کینه . نگاهم پر دیوار میشه . شبا  زجرکش میشم تا بخوابم. کاش یادم میومد که در زندگی قبلی آدم بدی بودم که لایق این عذابه. حس گناهکار بودن به مراتب بهتر از قربانی  بودنه. من نیازمند  اشکم .دلم  میخواست به معنای واقعی  در اشک. خودم غرق بشم بدون اینکه. احساس.کودکی.حقیر رو  داشته باشم . بدون سرخوردگی . خیلی دلم میخواست جای تویی باشم که این وبلاگو میخونی. و از خودت می پرسی " از چی این همه ناراحته  ؟ "  واقعیت اینه که من مریضم . روانی ام  . یک ضمینه ی وراثتی از تفکرات عمیق و رنج آور . و  خدا حتی احمق ها رو  میتونه دوست داشته باشه  ولی. روانی ها  رو نه .