من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

از چیزی که هستم خسته شدم . از اینکه نمی تونم الان بگم خدایا بابت  در آغوش گرفتن های بی دغدغه مون شکرت نکردیم، الان شکر  ! من اینطور ادمی نیستم. من الان میگم یه آغوش همو داشتیم که الان نداریم ! شاید اگه من اینجوری. نبودم  الان تپش قلب  نداشتم . تپش قلب دارم و حتی نمی تونم مادرمو بغل کنم و تو گلوم یه بغضیه که  دل دل می کنه بزنه به چشام . کاش  منم می تونستم  اون دیدگاهو داشته باشم.


پ.ن: بعدش رفتم پاهاشو بغل کردم و تو تاریکی اشکام ریخت