من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

خب هیشکی حوصله نداشت به دلم راه بیاد و به حرفام گوش بده. مردم به اندازه کافی خودشون نگرانی دارن. جین موند و حوضش . اوضاع زندگی قاراش میشه . بابا مریضه و من نگرانم . و گیج .  اصلا نمیدونم وضعیتش چطوره. ندیدمش . حرفای  پسر بزرگه می ترسونتم . پرونده ش رو برام فرستادن تا ببرم  دکتر نشون بدم. این هفته وقت گرفتم و مغزم میگه باید استرس داشته باشی اما همچون حسی در من نیس. بزرگه میگه از این به بعد مخارجش زیاد میشه . نمیتونه رانندگی کنه. استرس نباید داشته باشه زندگی ما هم که دقیقه به دقیقه ش استرسه. از راهی بیمارستانها  کردنش در این شرایط  ویروس میترسم . یه دستگاه تنفسی باید براش بگیریم. از وقتی بچه بودم نصفه شبا و موقع خواب میرفتم نفس مامان بابامو چک میکردم وسواس داشتم . الان دلیل خوبی برای این وسواس دارم .راستشو نمیخواید بدونید ولی حقیقتا چی تو این دنیا باب میل شما پیش میره؟ نو  فاکینگ چیز! پس راستشو بخواید با تک تک سلولام  میخوام بمیرم چون بی حوصله م و مدتهاس هیچ چیز لذت بخشی در زندگی نیس اما انگار زور زندگی زیاده.