من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

دوست داشتم قوه ی تخیلم ، نه! حتی  قوه ی تصورم ! اونقدری بود که بتونم تمرکز کنم و یه کم خیالبافی کنم. زندگی  رو غیر از این چیزی که دارم خیالبافی کنم.  

دیروز مهری ازم  عذرخواهی کرد .گفت  اگه تو  این خونه نبودی کمتر اذیت میشدی. و من فکر کردم اینکه تو این خونه ام تقصیر کیه؟ بعد بهش گفتم همه الان دلشون میخواد پیش خونواده شون باشن . زر زدم . وگرنه چرا  الان خودمو تو خودم قرنطینه کردم؟ 

نمیدونم چرا اون حرفو زد . شاید چون این چند وقت لوسینو تو خونه نگه داشتم و خریدای خونه رو خودم انجام دادم با این توجیه که اگه قراره کسی مریض شه اون من باشم وگرنه دیگه تو خونه مرد نداریم . واقعیت اینه بدون هیچ احساسی و با محاسبات این حرفو زدم. من به چه درد پدر مادرم میخورم؟ یه پسر بیشتر توان داره جمعشون کنه . منم که حال و حوصله زندگی رو ندارم. اگه کورونا منو بکشه شانس آوردم . می دونی چی منو آزار میده؟  نفهمیده من از زندگی سیرم. مامانم فکر میکنه من میترسم از این کورونا. تا میبینه به هم ریختم میاد میگه تو رو خدا اخبار کورونا رو نخون . تفاوت زمین تا اسمونه بین من واقعی و چیزی که مامان فکر میکنه. ینی واقعا نمیدونه چه چیزهای  رنج آوری در زندگی من هست؟ من تنهام مامان . حتی با وجود هیولای کورونا ، غول تنهایی  و افسردگی من بزرگتر و قوی تره .