من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

کاش از این نیاز به حرف زدن  رها  میشدم . حرف زدن درباره نگرانی ها. نمی دونم نگرانی های من زیاده یا  مسائل  نگران کننده نیستن و من بزرگش میکنم و یا  افراد  دوست ندارن باهاشون از نگرانی هات حرف بزنی یا شاید من با حرف زدن هام بهشون انرژی منفی میدم و با خودشون فکر میکنن اینم فقط وقتی غر و دلشوره  داره میاد سر وقتم  یا اینکه همه اینا توهم منه ناشی از کمبود اعتماد بنفس . 

دلم میخواد بتونم پرواز کنم تو گذشته ها و یا به یک زندگی خیالی. با جزئیات بتونم تخیل کنم . مدیتیشن هست یه جورایی. میخوام از حال و آینده فرار کنم .  دلم میخواد برگردم به زمانی که یک بچه دبستانی بودم  و زمان زیادی رو پیاده طی می کردم تا از مدرسه برسم خونه.  دلم میخواد همون دختر کوچولوی خجالتی  باشم که از مدرسه تا خونه حسابی پاهاش خسته میشه ولی کلی خیالبافی میکنه . اونقدر راه طولانیه که معمولا تو راه دستشوییش میگیره   از توالت مسجد صاحب الزمان میترسه  ولی تنها توالت اون راه طولانیه. سر راهش دلخوشیش  اینه  که با پول توجیبیش  از اون سوپر مارکت لوکس خوراکی های کوچولوی  فانتزی   بخره  و با داداش  کوچیکش  که هیچ علاقه ای به هم   ندارن  نصف کنه  مهم نیست  لابد فکر میکنه اینطوری قهرمانه. بعد از کوچه های تنگ و تاریک با شلوار ورزشی برگرده خونه و بچه ها ی کوچه مسخره ش کنن ولی با وجود خجالتی بودن  محل  سگ بهشون  نذاره .  من دلم میخواد به اون مسیر برگردم و آرامشش. سر کوچه ی مدرسه مداد و عکس برگردون هایی بخرم که هیچ وقت قرار نیست استفاده کنم ( کاش استفاده میکردم ) و توی راه با هما دوست بشم  و خونه شون رو پیدا کنم . موهای هما خرمایی بود. وقتی برگردم خونه و کسی نباشه بلد نیستم در رو با کلید باز کنم . همیشه ی خدا قفل های خونه های ما یه ایرادو قلقی داره . از این قضیه خجالت میکشم و دختر همسایه که از من بزرگتره  میاد در رو باز میکنه.دختر همسایه چادر گل گلی سرش میکنه و با قفل در حیاط ور میره. دختر همسایه از بهزیستی اومده . خونه مون تو یک کوچه ی قدیمی و پیچ در پیچه . سر کوچه ی اصلی یه دکون متروکه ی قدیمیه که اثر باستانی حساب میشه و از خرابه هاش شقایق در اومده. ما پیاده می ریم تا میدون شهرداری . پیاده تا هر جای دنیا  و مامان تو این پیاده روی ها دعوام میکنه  و تنهام میذاره . چون من خیلی بزرگم  چون لوسین سه سالشه و من هشت سالم . دلم میخواد بازم موقع راه رفتن موزاییکهای پیاده رو  رو  یکی  در میون قدم بذارم .سه تا سه تا .