من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی

قبلا ها  دردم این بود  که  نمی تونم  زندگی کنم اما  الان دردم  اینه  بلد نیستم  چطور  بمیرم . اگر  در گذشته سر سوزنی امید داشتم که اگر چه بشود و چه بشود حالم  بهتر میشه، اما  الان  در سکوت محضم و روزگار  طوریه که دیگه   ذهنم به هیچ راه فراری پر نمیکشه . از صدای سگ ها و زوزه ی شغال ها متنفرم . برام نماد تمام  تنهایی و انزواییست که  سالیان سال  ازش رنج بردم .