من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی


مهری مادرم وقتی حالمو  میبینه دائم میگه بیا برو سفر،  بیا بفرستمت فلان جا . ولی  نمیتونه درک کنه حال من با این چیزا خوب نمیشه. اختیار من از دستم خارج شده. از خودم فراری ام و خودم همه جا باهامه . توی جمع حتی بیشتر باهامه . میگه با دوستات برو . اون بیرون هیشکی  با من هم فاز نیست با کسی نمیتونم خودم باشم . با کسی نمیتونم حرف بزنم . من فقط میخوام یه گوشه مچاله شم و  هیچکس صدام نزنه.