لوسین که از پادگان به خونه میاد روز من شب میشه . نمیدونم با افسردگی این بچه چه کنم حتی نمیدونم چقدرش افسردگیه چقدرش بی مسئولیتی و لوسی ولی ادمی که تا به حال کسی رو با خودکشی از دست داده باشه میدونه نمیشه لوس بازی ها رو جدی نگرفت ! برای من خیلی سخته ، خیلی سخته خیلی سخته. خیلی سخته ببینم با چه دقتی طناب دار گره میزنه . گره حرفه ای نه معمولی . احتمالا تو پادگان یاد گرفته . خود من رو یکی باید از این زندگی نجات بده من چطور میتونم کاری کنم . من تحمل ندارم . شاید باورش سخت باشه ولی یک لحظه آرزو کردم برم به چند سال بعد لوسین هر کاری قراره کرده باشه و ما به حادثه عادت کرده باشیم . تا این حد خسته و تسلیمم. کاش راهی بود همگی از این جهنم خلاص بشیم و هیچکس نباشه سوگوارمون بشه