من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



لوسین که از پادگان به خونه میاد  روز من شب میشه  . نمیدونم با افسردگی این بچه چه کنم حتی نمیدونم چقدرش افسردگیه  چقدرش  بی مسئولیتی  و لوسی  ولی  ادمی که تا به حال کسی رو  با خودکشی از دست  داده باشه میدونه نمیشه  لوس بازی ها رو جدی نگرفت !  برای من خیلی سخته ، خیلی سخته خیلی سخته. خیلی سخته ببینم با چه دقتی طناب دار گره میزنه . گره حرفه ای  نه معمولی . احتمالا تو پادگان  یاد گرفته . خود من رو یکی باید از این زندگی نجات بده من چطور میتونم کاری کنم . من تحمل ندارم . شاید باورش سخت باشه ولی یک لحظه آرزو کردم برم به چند سال بعد لوسین هر کاری قراره کرده باشه و ما به حادثه عادت کرده باشیم . تا این حد خسته و تسلیمم. کاش راهی بود همگی از این جهنم خلاص بشیم و هیچکس نباشه سوگوارمون بشه