من جین هستم

دیوانگی

من جین هستم

دیوانگی



من  آن حال را  میفهمیدم . سست و بیحال و بی نفس جلوی در کلانتری با حال تهوع اشک ریختن  و نگاه سنگین  عابرین و سرباز توی کیوسک  را می فهمیدم .چقدر بی پناه بودم .

چقدر تحویل  جنازه در کشورمان از بی سروسامانی بیش از حد، بی تشریفات است. آدم داغدیده باید برود پزشکی قانونی شناسنامه عزیزش را خودش باطل کند بعد همه فامیل را راهی بهشت فلانی کند و خودش بایستد منتظر جنازه ای که توی یک لگن دراز می آورند و طره مویش از زیر پارچه بیرون زده.می فهمید؟ طره ی موی خرمایی اش از زیر پارچه بیرون زده باشد چه آشوبی میشود به  دل آدم جلوی پزشکی قانونی؟ آب بریز گلاب بده ، مهر خیس بگیر جلوی بینی اش. بعد به زور از کف پیاده رو جمعش کن، سوار ماشینش کن درهای ماشین را قفل کن تا خودش را نیاندازد  بیرون ... چرا خاکسپاری در کشور ما اینقدر فجیع است؟ یعنی جور دیگری نمی شود؟ بعد همه صف بکشیم که یک بار دیگر مرحوم را روی سنگ مرده شور خانه ببینیم و شیون کنیم . دلم نمیخواهد کسی صورت مرده ی مرا ببینید ، این چه رسمی است؟ بعد هم مسابقه ی هر که بیشتر زار بزند و از حال برود  برنده است، یک روضه خان هم اتش بیار معرکه میشود . دوست ندارم اینطور بمیرم .